пятница, 23 ноября 2007 г.

سناریوی خونین پسر دیپلمات ایرانی در مسکو


احمدرضا خرمی هنوز فرصت نکرده بود روزه خود را بازکند،او در حالی چشم از دنیا فرو بست، که با بدنی تکه تکه شده در آغوش پدر،صدای اذان مغرب را شنید؛ اشهد وان لاالله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله . این تنها کلمات پدر احمدرضا بود که با چشمان اشک آلود بر سر مزارش بیان نمود.

احمدرضا چندوقتی بود که به دلیل ماموریت پدرش در سفارت ایران، به همراه مادر،پدر و تنها خواهرش،به مسکو سفر کرده بود و مشغول تحصیل درسال اول دانشکده انرژی آن شهر بود، ساده وآرام بود،بسیار به پدر و مادر خود احترام می گذاشت و سعی داشت همواره با اخلاق خوش، اطرافین را به رفتار نیکو تشویق کند، یکشنبه 25 شهریور 1386 مطابق با چهارم، رمضان احمدرضا به شوق افطار در کنار پدر و مادر خود،از دانشگاه،عازم منزل بود. آنها در شهرکی دیپلمات نشین،جائیکه اکثر دیپلماتهای کشورهای مختلف مقیم مسکو هستند، زندگی می کرد،جاییکه ورود و خروجش با سیستم کارت الکترونیکی مخصوص است وجزو محدوده حفاظتِ پلیس دیپلمات روسیه قراردارد.

فاصله بین ایستگاه اتوبوس و درب ورودی شهرک،چند متری بود که می بایست آن را پیاده طی کرد، باد سرد پاییز زودرس در مسکو شروع به وزیدن کرده بود وهرازگاهی برگهای سست و نیمه زرد را به زمین می انداخت،هوا ابری بود و خورشید درحال غروب ،سرخی آسمان به همراه باد سرد پاییزی در دیارغربت،حس عجیبی را به احمدرضا داده بود و افکارش را به دوردستها در وطن خود ، ایران برده بود. وقتی به درختان بلند تبریزی نگاه می کرد که با ترنم باد، در سرخی آسمان می رقصیدند، به خود می گفت: دلم گرفته است،زمین غم دارد،هوا آهنگ ماتم دارد،درختان گریه می کنند، احمدرضا به شبهای ماه مبارک رمضان در ایران فکر می کرد،شبهای دعای ابوحمزه، افطاری با زوُلبیا و بامیه،شبهای مهر و محبت و استقفار از درگاه الهی؛ قدم زنان به سمت منزل با کوله باری از افکار و خاطره هایش بود ، نگاهش به مسیر مقابل بود، اما چشمهایش چیزی جز شور و شوق و بودن در وطن را نمی دید،ناگهان، سنگینی سایه ای را حس کرد و بلافاصله سردی تیغه فولادِی خنجری، که جگرش را سوزاند، نگاهش از شبهای رمضان ایران به چهره سیاه و پلیدی افتاد که دسته خنجر در دستانش بود و طرف دیگر خنجر تا انتها در بدنش، داشت می چرخید،لحظه ای نگاه ها به هم گره خُرد ،مرد سیاه پوش،خنجر بلندو قطور فولادی را از بدنش بیرون کشید، و در نگاه معصومانه احمدرضا که به چشمانش دوخته بود ،با خشونت و وحشی گری ،شروع به ضربات محکم و پشت سرهم به بدنش کرد، احمدرضا مثل کبوتری قرق در خون در دستان سیاه پوش تقلا می کرد، او دست بردار نبود، با وجودیکه دیگر رمقی برای این کبوتر زخمی نمانده بود، اما همچنان ضربات پشت سرهم بر بدن بی جان احمدرضای معصوم قطع نمی شد، قفسه سینه اش دیگر جایی برای ضربه زدن نداشت،پیکر پاک احمدرضا در پیاده رو افتاد و در خون می قلتید،مرد سیاه پوش بلند شد، دستان بی حرکت احمدرضا را گرفت و رگهای مچ دستانش را با ضربه ای محکم برید،اما دیگر خونی در بدنش نبود که بیرون آید. مرد سیاه پوش خنجرش را پاک کرد و به راهش ادامه داد.

جوی خون در پیاده رو، رهگذرانی را که از کنار احمدرضا می گذشتند،مجبور می کرد تا با نیم نگاهی به او، مسیرشان را کمی کج کنند،تا از روی خونها نگذرند،گویی که از کنار جوی آب می گذرند.

احمدرضا توان نداشت دستهای خود را برای کمک به طرفشان درازکند،او انگشتان خود را به طرف رهگذران تکان داد و فقط شماره آپارتمانشان را به زبان آورد و چشمانش را بست.

بعد از مدتی پدر احمدرضا باخبر شد و به بالای پیکر بی جان و خونین او آمد،آمبولانس خبر کردند ولی،آمبولانس تا رسیدن پلیس ویژه جنایی ، می بایست صبر می کرد و نمی توانست او را به بیمارستان منتقل کند،ضربان قلب تکه تکه شده احمدرضا، هنوز به کُندی می زد و پدرش پیکر فرزند معصوم خود را درآغوش گرفته و با چشمانی اشک آلود التماس می کرد، فرزندم را نجات دهید، اما پزشکان و آمبولانس همچنان در انتظار حضور پلیس جنایی ویژه بودند.

پس از حضور پلیس و کارآگاهان و بازدید محل جنایت،پیکر احمدرضا به بیمارستان انتقال یافت اما متاسفانه به دلیل شدت جراحات وارده ، در راه جان به جان آفرین تسلیم گفت،ضربات محکم و پی در پی به قلب و قفسه سینه، برش عمیق رگهای مچ دست، جراحاتی بود که به راحتی بدن بی رمق روزه دار احمدرضا را نا توان کرد و روحش را به ملکوت اعلی برد.

40 روز از بخاک سپردن پیکر پاک و بی گناه احمد رضا خرمی فرزند دیپلمات ایرانی سفارت ایران در مسکو می گذرد.علی خرمی پدر بزرگوار او، بر سرمزارش آرام آرام می گریست و به یاد آرزوهای تنها پسر 21 ساله خود می افتاد و از خود می پرسید : به کدامین گناه؟.

بر اساس گزارشات سایت خبری روسیه"ریا نُوُستی" پلیس این کشور،علت این جنایت را، اقدامام نژادپرستان روسیه، که مدتهاست در کلان شهرهایی مثل مسکو و سنت پترزبورگ آزادانه فعالیتهای تروریستی خود را گسترش می دهند و به دنبال شکارهای خود که از میان ملیتهایی با چهره آسیایی هستند، اعلام کرده و هنوز هیچ سر نخی را نیافته است. چطور ممکن است در چند قدمی محلی که با پوشش امنیتی پلیس دیپلمات روسیه محافظت می شود چنین جنایت خونین و فجیحی رخ دهد و هیچ کس چیزی را ندیده باشد؟،گویا مجرم از آسمان آمده و بعد از عمل بی شرمانه و جنایت خونینش به آسمان پرواز کرده و اثری از آن نیست.

شاید این ماجرا نیز به راحتی، مانند دیگر رخدادهای اخیر از یادها فرآموش شود و پلیس روسیه نیز توماری از تحقیقات خود را که در نهایت ،به پیدا نشدن مجرم می انجامد برای ایران ارسال کند.

سال گذشته ولادیمیر پوتین در روز ملی روسیه در سخنرانی خود به وزراء کابینه دولت ،هشدار داد و خواستار متوقف کردن این گروه تروریستی شد و اعلام نمود اینگونه جنایات ضربه جدی به حیثیت بین المللی روسیه خواهد زد،اما همچنان آمارها نشاندهنده توسعه آزادانه این گروه جنایت کار در روسیه است، به طور مثال: سه ماه پیش آموزگار ایرانی که در مدرسه ایرانی ها در مسکو مشغول به کار بود را بشدت مجروح نمودندو در سال گذشته حدودا" در همین زمان، فرزندان دو پرسنل سفارت ایران در مسکو را به نحوی مورد ضرب و شتم قراردادند که مدتها در بیمارستان این شهر بستری شده بودند.

روسیه سالیان دراز است که روابط خوبی را با ایران دارد،آیا اینگونه حوادث ، ضربه ای جدی به روابط دوستانه دو کشور وارد نمی کند؟. در روابط دیپلماتیک، معمولا" واکنشهای متقابل به مثل انجام می گیرد،به طور مثال در روابط بین روسیه و انگلستان با اخراج دیپلماتهای روسیه در آن کشور،بلافاصله واکنش متقابل روسیه را می بینیم که با اخراج همان تعداد دیپلمات انگلیسی از کشورش ،انتقام می گیرد. ایران همواره به جرم نا امنی داخلی در کشور و تروریست ،از جانب قدرتهای استکبارگر، متهم می شود،حال آنکه امنیت در داخل ایران، مخصوصا" برای دیپلماتهای خارجی ، به مراتب بیشتر از سایر کشورها است، پلیس دیپلُمات ایران وظیفه خود را به نحو احسنت در تامین امنیت دیپلماتهای خارجی انجام می دهد. آیا بهتر نیست برای پایان دادن به این تجاوزات بی شرمانه ،مخصوصا" تعرض به دیپلماتهایمان که بر اساس کنوانسیون وین دارای مصونیت سیاسی می باشند چاره ای بیاندیشیم؟

با ادای احترام و همدردی با خانواده داغدار خرمی و آمرزش روح آن مروح ناکام،امیدواریم تا گذشت زمان این نوع وقایع را کمرنگ نکند و مسئولان کشور پیگیر جدی این رویدادها باشند و تصمیمات قاطع و درستی را اتخاذ نمایند.

mmohsenpour@yahoo.com

Комментариев нет: