пятница, 23 ноября 2007 г.

جاسوسان سياستمدار امروز روسيه




در شامگاه 22 آگوست 1991 (حدود 16 سال پيش) «آلكسي كنداروف» - يك ژنرال كا.گ.ب – كنار شيشه تاريك شده پنجره دفتر كارش در مسكو ايستاد و جمعيتي را كه هلهله‌كنان به سوي مركز فرماندهي كا. گ. ب در ميدان «لوبيانكا» روان بودند، نظاره كرد.
اين درست زماني بود كه كودتا بر ضد ميخائيل گورباچف به شكست انجاميده بود. رئيس سازمان جاسوسي (كا.گ.ب) كه اين كوشش براي براندازي را هماهنگ كرده بود، دستگير شده و آقاي كنداروف حالا يكي از معدود افسران رده بالايي بود كه در ساختمان به سرعت در حال تخليه شدن، باقي مانده بود.
براي لحظه‌‌اي به نظر رسيد كه ازدحام توده‌ها مستقيما به سوي وي هجوم مي‌برند اما خشم اين گروه منحرف شد و تنديس «فليكس زرژينسكي» - بنيانگذار كا.گ.ب – را در بر گرفت. چند نفر از پايه مجسمه بالا رفتند و طنابي را به گردنش انداختند.
سپس وي را با جرثقيلي از جا كندند. آقاي كنداروف به «فليكس آهنين» كه در ميان هوا و زمين بود، نگاه مي‌كرد.
او كه از سال 1972 در كا. گ. ب به خدمت مشغول بود، احساس كرد كه به وي خيانت شده؛ «از طرف گورباچف، از سوي يلتسين و البته از طرف كودتاچيان ناتوان». وي به خاطر مي‌آورد كه با خود گفته بود: «من به شما ثابت خواهم كرد كه پيروزي‌تان كوتاه‌مدت خواهد بود».
اين احساس مورد خيانت قرار گرفتن و تحقير و خفت را 500هزار نفر ديگر از عوامل كا. گ. ب در سراسر روسيه و فراتر مشتركاً سهيم بوده و به دوش مي‌كشيدند.
يكي از اين افراد، ولاديمير پوتين بود كه استعفانامه‌اش به عنوان سرهنگ دوم مشغول خدمت در اين سازمان تنها يك روز پيش پذيرفته شده بود.
اما 8 سال بعد، به نظر مي‌رسيد مردان كا.گ.ب مصمم به گرفتن انتقام شدند. درست پيش از رياست جمهوري‌اش، آقاي پوتين براي همكاران پيشين خود در اداره خدمات امنيتي فدرال FSB، و جانشين سازمان كا.گ.ب، بخشنامه‌اي سري صادر كرد كه در آن از كار موفقيت‌آميزشان در حكومت فدراسيون روسيه ابراز رضايت كرد.
در واقع، وي تنها نيمي مزاح كرده بود. اين گروه از عوامل FSB بودند كه سيطره خود را بر قدرت سياسي انسجام بخشيده و در آن فرايند، نوعي دولت جديد كه شايد بتوان آن را «دولت شركتي» ناميد، بر پا ساختند.
مردان مسئول FSB و سازمان‌هاي خواهر آن، كرملين، حكومت روسيه، رسانه‌ها و بخش بزرگي از اقتصاد را همراه با ارتش و نيروهاي امنيتي كنترل مي‌كنند.
براساس پژوهش‌هاي «اولگا كريشتا نوفسكايا»، يك جامعه‌شناس آكادمي علوم روسيه، حدود يك چهارم مسئولان اداري اين كشور را «سيلوويكي» مي‌نامند (اين واژه روسي به معناي تقريبي «قدرتمردان» است كه شامل اعضاي نيروهاي مسلح و ساير سرويس‌هاي امنيتي و نه تنها FSB مي‌شود).
اين نسبت به حد سه چهارم مي‌رسد؛ اگر افرادي را كه به سادگي با نيروهاي امنيتي وابستگي دارند، به حساب آوريم. اين افراد از نظر روان‌شناختي، گروهي يكدست و مشابه را نشان مي‌دهند كه اصليت آنان به اجداد بلشويك‌شان (يعني نخستين پليس سياسي وفادار به ريشه‌ها) مي‌رسد.
در زبان روسي، آنان را «چكا» يا «چكيست» مي‌نامند. به گفته مكرر آقاي پوتين: «چيزي به نام چكيست‌هاي سابق وجود ندارد.» براساس شاخص‌هاي بسيار، سران امنيتي امروز، از مواهب تركيبي از قدرت و پول بهره‌مندند كه در تاريخ روسيه سابقه ندارد. سازمان كا.گ.ب شوروي و اجداد پيش از انقلاب‌شان نسبت به پول حساس نبودند و تنها چيز مهم، قدرت بود.
سازمان كا.گ.ب، گرچه با نفوذ قلمداد مي‌شد، «لشكر مبارز» حزب كمونيست به حساب مي‌آمد و تابع آن بود و به عنوان مجموعه‌اي كه بخشي سازمان اطلاعاتي، بخشي اداره امنيتي و باز بخش ديگري پليس مخفي سياسي محسوب مي‌شد، يك سازمان مطلع بسيار كار آمد به حساب مي‌آمد اما نمي‌توانست به اختيار خود عمل كند؛ مي‌توانست تنها «سفارش‌هاي» لازم را بنمايد.
در سال‌هاي 1970 و 1980 حتي اجازه نداشت در مورد رؤساي حزب (كمونيست) جاسوسي كند و مجبور بود به قوانين اتحاد شوروي – هر چند غيرانساني بودند – عمل كند.
سازمان كا.گ.ب فراهم كننده خدمات حياتي جاسوسي و سركوبگرانه بود؛ در واقع دولتي درون دولت به حساب مي‌آمد. اما حالا خود دولت شده است.
به گفته آقاي كنداروف، به غير از آقاي پوتين، «امروز هيچ كس نيست كه بتواند به اداره FSB نه بگويد».
«خانم كريشتانوفسكايا مي‌گويد، اكنون تمام تصميمات مهم در روسيه از سوي گروه كوچكي از مرداني گرفته مي‌شود كه با آقاي پوتين و همگام با وي در كا.گ.ب خدمت مي‌كردند و آنان همشهريان وي از شهر سنت پترزبورگ هستند. در چند ماه آينده اين گروه هم مسلك احتمالا نتيجه انتخابات رياست جمهوري سال آينده را تعيين خواهند كرد. اما هر كه جانشين آقاي پوتين شود، باز هم قدرت واقعي در دست اين سازمان باقي خواهد ماند. از ميان تمام مؤسسات شوروي، سازمان كا.گ.ب سخت‌ترين مقاومت را در برابر تغيير و تبديل به سرمايه‌داري نشان داد و نيرومندترين مؤسسه از آب درآمد. آقاي كنداروف – كه اكنون عضو پارلمان است – مي‌گويد: «ايدئولوژي كمونيستي از بين رفته اما روش‌ها و روان‌شناسي پليس مخفي آن باقي مانده است».
مست شده اما كشته نشده!
صعود آقاي پوتين به رياست جمهوري روسيه، نتيجه زنجيره‌اي از رخدادهايي است كه دست‌كم يك ربع قرن پيش آغاز شد؛ هنگامي كه يوري آندروپف، يكي از سران پيشين كا.گ.ب به عنوان دبير كل حزب كمونيست جانشين لئونيد برژنف شد، كوشش‌هاي آندروپف براي اصلاحات اقتصاد راكد شوروي به منظور صيانت و حفظ اتحاد شوروي و رژيم سياسي آن براي آقاي پوتين به عنوان يك الگو عمل كرد.
در اوايل رياست‌جمهوري‌اش، آقاي پوتين در مركز فرماندهي لوبيانكا از لوحه‌اي براي تكريم آندروپف پرده‌برداري كرد كه در آن از وي به عنوان يك «شخصيت برجسته سياسي» ياد شد.
سازمان كا.گ.ب كه در سال‌هاي 1960 و 1970 مرداني بسيار عمل‌گرا و تحصيلكرده را به استخدام خود درآورده بود، از وضع وخيم اقتصاد شوروي و حالت از رده خارج سران حزب كمونيست، آگاهي كامل داشت. بنابراين يكي از نيروهاي اصلي حمايت كننده «پرسترويكا» (يعني سياست بازسازي آزاد گورباچف در سال‌هاي 1980) بود.
اصلاحات پرسترويكا به منظور دميدن جاني تازه در كالبد اتحاد شوروي طراحي شده بود. هنگامي كه كار به تهديد وجود خود آن رسيد، سازمان كا.گ.ب دست به انجام كودتايي ضد آقاي گورباچف زد و به طور طنز‌آميزي اين عمل سبب فروپاشي شوروي شد.
شكست كودتا، به روسيه فرصتي تاريخي داد تا اين سازمان را منحل كند. يك روزنامه‌نگار زن روسي به نام «يوگنيا آلباتس» كه سيا‌ه‌ترين فصل‌هاي تاريخ كا.گ.ب را با جرأت تمام پوشش داده است، نوشت: «اگر هر كدام (گورباچف يا يلتسين) آن‌قدر بي‌باك بودند كه مي‌خواستند كا.گ.ب را در پاييز سال 1991 منحل كنند، با مقاومت كمي روبه‌رو مي‌شدند». در عوض، هم گورباچف و هم يلتسين سعي كردند آن را اصلاح كنند.
بزرگ مرد يا نجيب‌زاده سازمان كا.گ.ب يعني رياست هيأت مديره اول آن كه مسئول جاسوسي بود به سوي سرويس اطلاعاتي جداگانه‌اي پرتاب شد. بقيه اين اداره به چندين تكه شكسته و تقسيم شد.
سپس بعد از چند ماه كوتاه صحبت درباره روباز بودن آن، درهاي اين اداره دوباره با صداي بلند بسته شد و «واديم باكاتين»- مردي كه متهم به اصلاحات در آن شده بود- اخراج شده و جمع‌بندي تلخ وي – كه در همايشي در سال 1993 ابراز شد – اين بود كه «گرچه اسطوره شكست‌ناپذيري كا.گ.ب فرو پاشيده اما خود اين سازمان بسيار سرحال و زنده است».
در حقيقت، اين طور بود. وزارت امنيت تازه نامگذاري شده، به «گسيل» داشتن افسران «رزرو فعال» به موسسات دولتي و شركت‌هاي بازرگاني ادامه داد. چيزي نگذشت كه افسران كا.گ.ب خدمات پليس ماليات و گمركات را به عهده گرفتند.
همان‌طور كه بوريس يلتسين خودش در پايان سال 1993 اذعان كرد تمام كوشش‌ها براي دوباره سازمان دادن كا.گ.ب «سطحي و تزئيني» بود. در حقيقت، اصلاحات ممكن نبود. وي گفت: «سامانه پليس سياسي حفظ شده و مي‌تواند تجديد حيات يابد».
اما آقاي يلتسين، گرچه اجازه داد اين سازمان زنده بماند، ولي از آن به عنوان يك پايگاه قدرت براي خودش استفاده نكرد. در حقيقت كا.گ.ب از دارايي‌هاي دوباره توزيع شده پس از اتحاد شوروي محروم شد. بدتر آنكه از سوي گروه كوچكي از فرصت‌طلبان گول خورد و به اصطلاح «سركار گذاشته شد».
بسياري از آنان يهودي بودند؛ مردماني كه به‌ويژه مورد علاقه كا.گ.ب نيستند و به اوليگارش‌ها شناخته شده‌اند. (در لغت اوليگارك‌ها را به اعضاي دسته يا حزب طرفدار حكومت عده‌اي معدود مي‌گويند). آنان بين خودشان، بيشتر منابع طبيعي كشور و ساير دارايي‌هاي خصوصي‌سازي شده را تقسيم كردند. مأموران و افسران كا.گ.‌ب ابرپولدار شدن اوليگارش‌ها را نظاره كردند در صورتي كه خود در تنگناي مالي بودند و حتي گاهي حقوقشان هم پرداخت نمي‌شد.
برخي افسران وضع مالي خوبي داشتند اما تنها با ارائه خدمات‌شان به اوليگارك‌ها اين امر ممكن بود. به منظور حفظ خود از بزهكاري و اخاذي فراوان و شايع، اوليگارك‌ها سعي در خصوصي‌سازي بخش‌هاي كا.گ.ب كردند. بخش‌هاي امنيتي بزرگ و هزينه‌بر آن با افرادي پررو اداره مي‌شد كه افسران پيشين كا.گ.ب بودند. اوليگارك‌ها در ضمن افراد ارشد آن اداره را به عنوان «مشاور» استخدام مي‌كردند.
«فيليپ بابكوف» - رئيس دفتر هيأت مديره پنجم كه با ناراضيان دست و پنجه نرم مي‌كرد – براي يك بزرگ‌مرد يا نجيب‌زاده حاكم بر رسانه‌ها به نام «ولاديمير گاسينسكي» كار مي‌كرد.
آقاي كنداروف – يكي از سخنگويان سابق كا.گ.ب– براي «ميخائيل خودوركفسكي» كار مي‌كرد كه مدير و مالك بخشي از سرمايه‌گذاري عظيم «يوكو» بود. مارك گاليوتي – يك تحليل‌گر انگليسي سرويس‌هاي ويژه روسي – مي‌گويد: «آنهايي كه در اداره FSB باقي ماندند افراد درجه 2 بودند».
افراد كادر رده پايين‌تر به عنوان محافظان شخصي پولدارها كار مي‌كردند. به‌عنوان مثال، آندره لوگوفوي – متهم اصلي در قتل پارسال «الكساندر ليتوي ننكو» در لندن – زماني محافظ مخصوص «بوريس برزوفسكي»، اوليگاركي بود كه چون با بازداشت و دستگيري در روسيه روبه‌رو شد، اكنون در انگليس زندگي مي‌كند.
صدها شركت امنيتي خصوصي كهنه‌ سربازان كا.گ.ب مانند قارچ در سراسر كشور سبز شدند؛ هر چند بيشتر آنها پيوندهاي خود را با سازماني كه از آنجا «فارغ‌التحصيل» شدند، حفظ كردند.
براساس گفته ايگور گولوش چاپف- كماندوي پيشين نيروهاي ويژه كا.گ.ب- كه اكنون سخنگوي حدود 800 هزار تن مردان امنيتي خصوصي است؛ «در سال‌هاي 1990، ما يك هدف داشتيم؛ زنده ماندن و حفظ مهارت‌هايمان. ما خود را از آنان كه در اداره FSB باقي ماندند، جدا نمي‌دانستيم. در همه چيز با آنها سهيم بوديم و كار خود را تنها مشكل ديگري از خدمت به منافع دولت مي‌ديديم. مي‌دانستيم لحظه‌اي فرامي‌رسد كه ما را دوباره خواهند خواست».
آن لحظه شب سال نو 1999 هنگامي كه آقاي يلتسين استعفا داد، فرا رسيد. به‌رغم ديدگاه‌هايش درباره كا.گ.ب وي عنان قدرت را به دست آقاي پوتين سپرد؛ مردي كه وي را در سال 1998 مسئول FSB كرد و يك سال بعد به نخست‌وزيري برگزيد.
دايره دروني
آن‌طور كه رئيس‌جمهور جديد امور را بررسي كرد، نخستين كار وي بايد بازگرداندن مديريت به كشور،‌ انسجام قدرت سياسي و خنثي‌سازي منابع نفوذ (يعني اوليگارك‌ها، فرمانداران منطقه‌اي، رسانه‌ها، پارلمان، احزاب مخالف و سازمان‌هاي غيردولتي) باشد. همكاران سازمان كا.گ.ب وي را در كارش ياري كردند.
از لحاظ سياسي، فعال‌ترين اوليگارك‌ها، آقاي برزوفسكي كه كمك كرده بود آقاي پوتين به قدرت برسد و نيز آقاي گاسينسكي بودند كه از كشور اخراج شدند، و كانال‌هاي تلويزيوني آنان مصادره و دوباره به دست دولت افتاد.
آقاي كوفسكي، ثروتمندترين مرد روسيه، سرسخت‌تر بود. به‌رغم هشدارهاي مكرر، وي حمايت خود را از احزاب مخالف NGOS ادامه داد و نخواست روسيه را ترك كند.
در سال 2003، اداره FSB وي را دستگير و پس از يك محاكمه نمايشي كاري كرد به زندان بيفتد.
براي دست و پنجه نرم كردن با فرمانداران سركش، آقاي پوتين سفيران ويژه‌اي با اختيارات سرپرستي و كنترل آنان تعيين كرد. بيشتر آنها كهنه‌سربازان سازمان كا.گ.ب بودند. اين فرمانداران بودجه‌ها و كرسي‌هاي خود را در مجلس علياي پارلمان روسيه از دست دادند.
سپس رأي دهندگان نيز از حق انتخاب آنان محروم شدند. براساس گفته‌هاي خانم كريشتانوفسكايا، تمام تصميمات راهبردي از سوي گروه كوچكي از افراد گرفته مي‌شد و هنوز هم مي‌شود كه «پوليت‌بورو» يا «دفتر سياسي» غيررسمي آقاي پوتين را تشكيل مي‌دهند.
آنها شامل 2 معاون اداري رياست جمهوري بودند؛ ايگور سكين، كه رسما جريان اسناد دولتي را كنترل كرده و نيز بر امور اقتصادي نظارت مي‌كند، و ويكتور ايوانف كه مسئول پرسنل كرملين و فراتر است.
سپس نوبت مي‌رسد به «نيكلاي پاتروشف» - رئيس اداره FSB – و سرگئي ايوانف، يك وزير دفاع پيشين كه حالا معاون اول نخست‌وزير است. تمام آنان اهل سنت پترزبورگ هستند و تمام آنان در زمينه اطلاعات يا ضد اطلاعات خدمت كرده‌اند. آقاي سكين تنها كسي است كه سابقه خود را تبليغ نمي‌كند.
اينكه 2 تن از بانفوذترين مردان (آقاي سكين و ويكتور ايوانف) تنها مقام‌هاي نسبتا رده پايين دارند (هر كدام معاون هستند) و كمتر در ملأ عام ظاهر مي‌شوند، گمراه كننده است.
بايد دانست يكي از رسوم معمول شوروي‌ها اين بود كه معاوني داشته باشند كه وابسته به سازمان كا.گ.ب باشد. چنين فردي وزنه سنگين‌تري از رئيس بالادستش بود. خانم كريشتانوفسكايا شرح مي‌دهد: «اين افراد در سايه و تاريكي بيشتر احساس راحتي مي‌كنند».
در هر حال، هر يك از اين كهنه‌سربازان سازمان كا.گ.ب گروهي از پيروان خود را در ساير مؤسسات دولتي دارند. يكي از معاونان پيشين آقاي پاتروشف – كه از كا.گ.ب نيز هست- وزير كشور، و مسئول نيروي پليس است.
سرگئي ايوانف هنوز اختياراتي در مركز فرماندهي ارتش دارد. آقاي سكين پيوندهاي نزديك خانوادگي با وزير دادگستري دارد. نهاد دادستاني كه در زمان شوروي‌ها دست‌كم اسما كار كا.گ.ب را كنترل مي‌كرد اكنون تابع آن شده، همچنان كه پليس ماليات هم اين گونه شده است.
نفوذ «سيلوويكي» (گروه قدرتمند) از سوي شركت‌هاي دولتي با منابع مالي عظيم حمايت مي‌شود. براي مثال، آقاي سكين رئيس هيأت مديره «روسنفت» است كه بزرگ‌ترين شركت نفت دولتي روسيه است؛ ويكتور ايوانف رئيس هيأت مديره «آلماز – آنتاي»، (بزرگ‌ترين شركت توليد كننده موشك‌هاي دفاع هوايي) و رئيس آئروفلوت (خط هوايي ملي) است.
سرگئي ايوانف نظارت بر مجتمع نظامي – صنعتي را بر عهده داشته و مسئول انحصار شركت تازه تأسيس صنايع– هواپيمايي است.
اما «سيلوويكي»‌ها دست‌اندازي بيشتر و فراتر به تمام فضاهاي زندگي روس‌ها داشته‌اند. آنان را مي‌توان نه تنها در ادارات اجراي قوانين بلكه در وزارتخانه‌هاي اقتصاد، حمل و نقل، منابع طبيعي ارتباطات راه دور و فرهنگ يافت.
بسياري از كهنه سربازان كا.گ.ب مقام‌هاي ارشد مديريت را در «گازپروم» اشغال كرده‌اند. گازپروم بزرگ‌ترين شركت روسي است كه بانك تابع آن «گازپروم بنك» است و معاونش پسر 26 ساله سرگئي ايوانف است.
آلكسي گروموف – سخنگوي مورد اعتماد آقاي پوتين- در جلسه هيأت مديره كانال يك (تلويزيون اصلي روسيه) مي‌نشيند و حضور دارد.
انحصار راه‌آهن به رياست ولاديمير ياكونين - ديپلمات سابقي كه در سازمان ملل متحد در نيويورك به كشورش خدمت مي‌كرد و احتمال مي‌رود كه مقام مهمي را در كا.گ.ب داشته باشد – اداره مي‌شود.
سرگئي كمي زوف – دوست قديمي آقاي پوتين از دوران خدمتشان در درسدن؛ جايي كه رئيس جمهور از 1985 تا 1990 كار مي‌كرد- مسئول شركت روسو بورون است. اين اداره‌اي است كه به خاطر نظارت وي بر شمار عظيمي از اختلاط شركت‌ها، رشد فراوان يافته است. اين فهرست همچنان ادامه دارد.
بسياري از افسران رزرو به شركت‌هاي بزرگ روسي ارجاع شده‌اند (هم خصوصي و هم دولتي)؛ جايي كه آنان حقوقي دريافت مي‌كنند و در فهرست پرداخت FSB نيز باقي مانده‌اند. يكي از سرهنگ‌هاي فعلي FSB مي‌گويد: «ما بايد اطمينان يابيم كه شركت‌ها تصميماتي نمي‌گيرند كه ضد منافع دولت باشد».
به گفته يك سربازكهنه‌كار ديگر كا.گ.ب: «بودن در مقام افسر رزرو – فعال در يك شركت، شغلي رؤيايي است. زيرا شما يك حقوق بسيار خوب مي‌گيريد و مي‌توانيد اشتراك FSB خود را هم حفظ كنيد».
يكي از اين افسران رزرو – فعال، پسر 26 ساله آقاي پاتروشف است كه پارسال از FSB به روسنفت انتقال يافت؛ جايي كه اكنون مشاور آقاي سكين است. پس از 7 ماه در روسنفت، آقاي پوتين مدال افتخار را به آقاي آندره پاتروشف داد و در نامه آن از موفقيت‌‌هاي حرفه‌اي و «از سال‌هاي بسيار كار باوجدان» وي تمجيد كرد. روسنفت دريافت كننده اصلي دارايي‌هاي شركت «يوكو» پس از تخريب آن شد.
پاتك به يوكو كه وارد مرحله بحراني‌اش شد با زمان منصوب شدن آقاي سكين مقارن شد. اين نخستين و پر سروصداترين مثال توزيع دوباره اموال به سوي سيلوويكي شد اما تنها مثال آن نبود.
ميخائيل گاتسريف – مالك روسنفت كه يك شركت نفتي به سرعت در حال رشد بود – در اين ماه مجبور شد كسب و كارش را به خاطر متهم شدن به فعاليت‌هاي غيرقانوني رها سازد؛ اما همان طور كه شرح داد: «مدتي مقاومت كردم اما آنان پيچ‌ها را سفت‌تر كردند و يك اداره دولتي يكي پس از ديگري – دفتر دادستان كل، پليس ماليات، وزارت كشور – شروع به بررسي‌ها و زير نظر گرفتن من كردند».
از اوليگاركي تا حكومت وحشت!
انتقال ثروت مالي از اوليگارك‌ها به سيلوويكي (گروه قدرتمند) شايد اجتناب‌ناپذير بود. مسلما با هيچ اعتراضي از سوي بيشتر روس‌ها روبه‌رو نشد زيرا آنان همدردي كمي با به اصطلاح «نجباي راهزن» دارند.
حتي براي سيلوويكي نوعي محبوبيت هم كسب شد. اما اينكه آيا آنان مي‌توانند از دارايي‌هاي تازه به‌دست آمده خود به نحو احسن استفاده كنند، شك برانگيز است.
يك مأمور شبح‌وار پيشين كا.گ.ب كه اكنون در كسب و كار جديد است، مي‌گويد: «آنان مي‌دانند چگونه يك شركت را درهم بشكنند و تخريب كنند يا چيزي را مصادره كنند اما نمي‌دانند چطور يك كسب و كار را اداره كنند. آنان زور به‌كار مي‌برند زيرا راه ديگري نمي‌شناسند».
چيز غريب اينكه تمركز چنين قدرتي همراه با منابع اقتصادي در دستان يك گروه كوچ سيلوويكي – كه خود را با دولت شناسايي مي‌كنند – افراد دون‌پايه را در سرويس‌هاي امنيتي بيگانه نكرده است.
نوعي فيلتر شدن دارايي‌ها به پايين‌دستي‌ها وجود دارد؛ حقوق ميانگين يك عامل FSB در دهه گذشته چندين برابر شده است و تا حدي شغل دوم هم تحمل مي‌شود.
به علاوه، بسياري از روس‌هاي داخل و خارج سلسله مراتب، باور دارند كه انتقال دارايي‌ها از بخش خصوصي به سيلوويكي در جهت منافع دولت است. آقاي گولوش چاپف مي‌گويد: «آنان سهم خود را پس مي‌گيرند و اين حقشان است كه اين طور عمل كنند».
اما حق و حقوق سيلوويكي، ربطي به نوع رسم حقوقي كه در كتاب‌هاي حقوقي و قانون اساسي آمده ندارد. چيزي كه آنان ادعا دارند بازگرداندن قدرت به دولت طي يك ماموريت ويژه، نجات روسيه از سقوط به وادي تجزيه و عاجز كردن دشمناني است كه ممكن است آن را تضعيف كنند. چنين احساسات آرماني، به گفته كنداروف، با اشتياق فرصت‌طلبانه و عيب‌جويانه براي مصادره اوضاع به نفع شخصي و مؤسسه‌اي همزيستي دارد.
ايوانف، پوتين و پاتروشف: اين اداره به پيش مي‌رود
مردان خدمات امنيتي، خود را به عنوان برادران قشر درهم فشرده‌اي معرفي مي‌كنند كه حاضرند هر قانوني را به خاطر ماموريت‌شان بشكنند. زبان محاوره‌شان با الفاظ ركيك آميخته است، و ملي‌گرايي‌شان براي مردم معمولي اغلب با سرزنش تركيب شده است با اين حال، آنان نسبت به يكديگر وفا دارند.
رقابت براي ورود به خدمت، پرتنش است. سازمان كا.گ.ب نيروهاي خود را با دقت انتخاب مي‌كرد. اين نيروها كه از مؤسسات و دانشگاه‌هاي مختلف گرفته مي‌شدند، به مدارس ويژه كا.گ.ب اعزام مي‌شدند.
امروزه آكادمي FSB در مسكو بچه‌هاي سيلوويكي‌هاي ارشد را جذب مي‌كند؛ يك ساختمان وسيع و گسترده جديد، اندازه‌اش را دو برابر خواهد كرد. نكته مهم اين است كه به گفته آقاي گالئوتي، تحليل‌گر انگليسي؛ «اينكه چه ياد مي‌گيريد تنها مطرح نيست. مهم آن است كه چه كساني را ملاقات مي‌كنيد».
فارغ‌التحصيلان آكادمي FSB اين سخن را تأييد مي‌كنند. يك ژنرال پيشين FSB مي‌گويد: «يك چكا عضو يك نسل است».
يك ميراث خوب كا.گ.ب مانند يك پدر يا پدر بزرگ كه براي اين سازمان كار كرده است در نظر سيلوويكي امروز بسيار باارزش است. ازدواج ميان طايفه‌هاي سيلوويكي هم تشويق مي‌شود.
ويكتور چركسف – رئيس اداره كنترل مواد مخدر روسيه – كه تا سال‌هاي پاياني 1980 هنوز پيگير ناراضيان بود، روان‌شناسي FSB را در مقاله‌اي جمع‌بندي كرده است كه تبديل به مانيفست انسجام اين طايفه شده است؛ « ما سيلوويكي‌ها بايد درك كنيم كه يك كل هستيم. تاريخ مقدر كرده كه وزن حمايت از دولت روسيه روي شانه‌هاي ما بيفتد. من به توانايي‌هايمان ايمان دارم. در هنگام احساس خطر، بايد همه چيز را به كناري گذاشته و نسبت به سوگندمان وفادار بمانيم».
با وجود القاي وطن‌پرستي سكولار، سران امنيتي روسيه مي‌توانند به فوريت، ائتلاف با مقام‌هاي كليسا را هم بيابند. جنب ساختمان FSB در ميدان لوبيانكا، يك كليساي قرن هفدهم به نام «خرد مقدس» هست. در لوحه‌اي نوشته شده: «در آگوست 2001 با ياري مشتاقانه FSB بازسازي شد».
درون كليسا، تصاوير تازه رنگ آميزي شده با طلاكاري مي‌درخشند. پدر آلكساندر – كه موعظه‌گري آن را به عهده دارد – مي‌گويد: «خدا را شكر كه اداره FSB هست. تمام قدرت به خدا متعلق است و بنابراين از آن ايشان است». يك ژنرال پيشين كا.گ‌.ب آن را تأييد مي‌كند: «آنان واقعا باور دارند كه برگزيده شده‌اند و از سوي خداوند هدايت مي‌شوند؛ حتي قيمت‌هاي بالاي نفت كه از آن بهره‌مند شده‌اند را به خواست خدا نسبت مي‌دهند».
سرگئي گريگوريان، كسي كه تا حال اغلب بازجويي شده و دو بار هم (به خاطر تبليغات ضد روسي) كا.گ.ب به زندان افتاده مي‌گويد: «آنان تنها كساني هستند كه قادر به درك جهان هستند».
در مركز اين تصوير، يك احساس غلو شده وجود دشمن هست كه دليل وجودي آنان است. بدون دشمن، آنها چه‌كاره‌اند؟ «آنان باور دارند مي‌توانند دشمن را در جايي ببينند كه مردم معمولي نمي‌توانند». اين سخن به نقل از خانم كريشتانوفسكاياست.
آقاي پوتين در سال 1999 به FSB گفت: «چند سال پيش، ما به وادي توهم سقوط كرديم و خيال اينكه دشمني نداريم از ذهنمان خطور كرد و بهاي آن را چه سنگين پرداخت كرديم». اين ديدگاه را بيشتر كهنه سربازان كا.گ.ب و جانشينان آنها نيز داشتند.
بزرگ‌ترين خطر از جانب غرب متوجه ماست كه هدفش به فرض اين است كه روسيه را تضعيف كرده و اختلال بيافريند. يك افسر فعلي رده بالاي FSB مي‌گويد: «آنان مي‌خواهند روسيه وابسته به فناوري‌هايشان باشد.
آنان بازارهاي ما را پر از كالاهاي‌شان كرده‌اند. خدا را شكر ما هنوز سلاح‌هاي هسته‌اي داريم». ذهنيت محاصره سيلوويكي و ضد غربي بودن آنان به دل عامه مردم روسيه نشسته است.
آقاي گولوش چاپف – سخنگوي ماموران خصوصي – حالت آنان را اين طور بيان مي‌كند: «در زمان گورباچف، غربي‌ها روسيه را دوست داشتند و ما از آن، چه به دست آورديم؟ ما همه چيز را تسليم كرديم؛ اوكراين، اروپاي شرقي و گرجستان. ناتو اكنون به مرزهاي ما رسيده است».
از اين ديدگاه، هر كس در روسيه خود را به آغوش غرب بيندازد، دشمن داخلي است. در اين طبقه‌بندي، آخرين «آزاد انديشان» روزنامه‌نگار، آخرين NGOS سرپرستي شده توسط غرب و چند سياستمدار ليبرال كه در ارزش‌هاي غرب خود را شريك مي‌دانند، وجود دارند.
براي چشيدن عمق اين احساس‌ها، پاسخ يك افسر FSB را به قتل «آنا پوليت كوفسكايا» در نظر بگيريد. وي روزنامه‌نگاري بود كه كتاب‌هايش دربار انتقاد از آقاي پوتين به خاطر جنگ وحشيانه‌اش در چچن در خارج از روسيه بهتر از داخل شناخته شده است؛ «من نمي‌دانم چه كسي وي را كشت. اما مقالات‌اش بيشتر به سود جرايد غربي بود. او حقش بود كه كشته شود». و بنابراين، به اين نشان هم ليتويننكو، افسر پيشين كا.گ.ب پارسال در لندن با پولونيوم مسموم شد.
در چنين جوي، اين تفكر كه سرويس‌هاي امنيتي روسيه اجازه دارند با دشمنان - كجا كه باشند – با بيرحمي رفتار كنند، با استقبال گسترده روبه‌رو شده و با مجموعه‌اي از قوانين جديد حمايت مي‌شود. يكي از اين قوانين كه «افراطي‌گري» را هدف گرفته به FSB و ساير ادارات، طيف وسيعي از اختيارات را براي پيگرد هر كسي كه بر ضد كرملين صحبت كند، مي‌دهد، اين قوانين هم اينك بر ضد تحليل‌گران و روزنامه‌نگاران مستقل اعمال شده است.
حقوق‌داني كه به دادگاه قانون اساسي شكايت برده بود كه تلفن موكلش را به طور غير قانوني از سوي FSB شنود مي‌كنند، متهم به فاش كردن اسرار دولتي شده است. بسياري از دانشمنداني كه با شركت‌هاي خارجي همكاري كرده‌اند، به اتهام خيانت زنداني هستند.
به‌رغم وفاداري‌شان به ريشه‌هاي شوروي، سران امنيتي امروز با پيشينيان‌شان فرق دارند. آنان نمي‌خواهند به ايدئولوژي كمونيستي يا پايان سرمايه‌داري كه از ثمرات آن بهره‌مند شده‌اند، باز گردند.
آنان هيچ‌گونه رياضت‌كشي اجدادشان را ندارند و نيز نمي‌خواهند توده‌ها را سركوب كنند. در كشوري كه ترس و واهمه بسيار عميق است، حمله به افراد مشخص، كار را انجام مي‌دهد اما تمركز چنين قدرت و پولي در دستان سرويس‌هاي امنيتي براي روسيه بدشگون مي‌نمايد.
زياد هم در كار خود موفق نيستند
تراشيدن دشمنان، شايد اختلافات قبيله‌اي را كاهش داده و ديگ ملي‌گرايي را بيشتر به جوش آورد اما كشور را امن‌تر يا اقتصاد را پر رونق‌تر نمي‌سازد. با اينكه FSB گزارش مي‌دهد كه شمار جاسوسان خارجي همچنان رو به افزايش است، با اين حال دانشمندان را به خيانت متهم مي‌كنند و برادري خودشان را جار مي‌زنند! روسيه در حال حاضر، يكي از جرم‌زده‌ترين، فاسدترين و ديوان‌سالارانه‌ترين كشورهاي جهان است.
طي بحران يك مدرسه در بسلان در سال 2004، FSB به آزار و اذيت روزنامه‌نگاراني دست زد كه مي‌خواستند حقيقت‌يابي كنند اما نتوانست مدرسه‌اي را كه گروگان‌ها در آن بودند، قرنطينه كند. با رهبري فرماندار اينگوش – كه همكار آقاي پوتين و عضو پيشين FSB بوده – اين جمهوري هم مرز چچن‌ به وادي جنگ جديدي سقوط كرده است.
ارتش روسيه را طاعون بزهكاري و زورگويي فرا گرفته و كاسبكاران خصوصي به طور مداوم از سوي ادارات اجراي قوانين، آزار و اذيت مي‌شوند. سياست خارجي روسيه از خود، خوشنود از آب درآمده است؛ زيرا دائما دشمنان را تقبيح كرده و در هر جبهه‌اي آنان را مي‌كوبد. اين عمل كمك كرده كه دوستان بالقوه تبديل به دشمنان عصبي شوند.
صعود كهنه سربازان كاگاب به قدرت نبايد شگفت‌انگيز باشد، به گفته «ايناسولوف يووا»- يك مورخ فرهنگي روسيه– از راه‌هاي بسياري، اين موضوع مربوط مي‌شود به ويژگي‌هايي كه روس‌ها در فرمانروايان‌شان جذاب تشخيص مي‌دهند؛ قائم به ذات بودن، تودار بودن، اختيارات داشتن و تا اندازه‌اي مرموز بودن.
سازمان كا.گ.ب اين صفات را برآورده كرده يا دست‌كم مي‌دانست چگونه به آن تظاهر كند. اما آيا آنان هيچ به درد كشور خورده‌اند؟ آقاي كنداروف مي‌گويد: «افراد بيرون آمده از كا.گ.ب تاكتيك‌دان هستند. هيچ‌وقت به ما نياموخته‌اند چطور مسائل راهبردي و استراتژيك را حل كنيم، او و چند تن ديگر مي‌گويند: «بزرگ‌ترين مسئله از دست رفتن حرفه‌اي بودن است».
وي هنگامي كه درباره شادي‌ها در لندن به خاطر موضوع پولونيوم صحبت مي‌كند سرخ شده و با آه كشيدن مي‌گويد: «ما هرگز به اين سطح نزول نكرديم. عجب ضربه‌اي كاري به آبرو و حيثيت كشورمان خورد

Комментариев нет: