пятница, 23 ноября 2007 г.

سناریوی خونین پسر دیپلمات ایرانی در مسکو


احمدرضا خرمی هنوز فرصت نکرده بود روزه خود را بازکند،او در حالی چشم از دنیا فرو بست، که با بدنی تکه تکه شده در آغوش پدر،صدای اذان مغرب را شنید؛ اشهد وان لاالله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله . این تنها کلمات پدر احمدرضا بود که با چشمان اشک آلود بر سر مزارش بیان نمود.

احمدرضا چندوقتی بود که به دلیل ماموریت پدرش در سفارت ایران، به همراه مادر،پدر و تنها خواهرش،به مسکو سفر کرده بود و مشغول تحصیل درسال اول دانشکده انرژی آن شهر بود، ساده وآرام بود،بسیار به پدر و مادر خود احترام می گذاشت و سعی داشت همواره با اخلاق خوش، اطرافین را به رفتار نیکو تشویق کند، یکشنبه 25 شهریور 1386 مطابق با چهارم، رمضان احمدرضا به شوق افطار در کنار پدر و مادر خود،از دانشگاه،عازم منزل بود. آنها در شهرکی دیپلمات نشین،جائیکه اکثر دیپلماتهای کشورهای مختلف مقیم مسکو هستند، زندگی می کرد،جاییکه ورود و خروجش با سیستم کارت الکترونیکی مخصوص است وجزو محدوده حفاظتِ پلیس دیپلمات روسیه قراردارد.

فاصله بین ایستگاه اتوبوس و درب ورودی شهرک،چند متری بود که می بایست آن را پیاده طی کرد، باد سرد پاییز زودرس در مسکو شروع به وزیدن کرده بود وهرازگاهی برگهای سست و نیمه زرد را به زمین می انداخت،هوا ابری بود و خورشید درحال غروب ،سرخی آسمان به همراه باد سرد پاییزی در دیارغربت،حس عجیبی را به احمدرضا داده بود و افکارش را به دوردستها در وطن خود ، ایران برده بود. وقتی به درختان بلند تبریزی نگاه می کرد که با ترنم باد، در سرخی آسمان می رقصیدند، به خود می گفت: دلم گرفته است،زمین غم دارد،هوا آهنگ ماتم دارد،درختان گریه می کنند، احمدرضا به شبهای ماه مبارک رمضان در ایران فکر می کرد،شبهای دعای ابوحمزه، افطاری با زوُلبیا و بامیه،شبهای مهر و محبت و استقفار از درگاه الهی؛ قدم زنان به سمت منزل با کوله باری از افکار و خاطره هایش بود ، نگاهش به مسیر مقابل بود، اما چشمهایش چیزی جز شور و شوق و بودن در وطن را نمی دید،ناگهان، سنگینی سایه ای را حس کرد و بلافاصله سردی تیغه فولادِی خنجری، که جگرش را سوزاند، نگاهش از شبهای رمضان ایران به چهره سیاه و پلیدی افتاد که دسته خنجر در دستانش بود و طرف دیگر خنجر تا انتها در بدنش، داشت می چرخید،لحظه ای نگاه ها به هم گره خُرد ،مرد سیاه پوش،خنجر بلندو قطور فولادی را از بدنش بیرون کشید، و در نگاه معصومانه احمدرضا که به چشمانش دوخته بود ،با خشونت و وحشی گری ،شروع به ضربات محکم و پشت سرهم به بدنش کرد، احمدرضا مثل کبوتری قرق در خون در دستان سیاه پوش تقلا می کرد، او دست بردار نبود، با وجودیکه دیگر رمقی برای این کبوتر زخمی نمانده بود، اما همچنان ضربات پشت سرهم بر بدن بی جان احمدرضای معصوم قطع نمی شد، قفسه سینه اش دیگر جایی برای ضربه زدن نداشت،پیکر پاک احمدرضا در پیاده رو افتاد و در خون می قلتید،مرد سیاه پوش بلند شد، دستان بی حرکت احمدرضا را گرفت و رگهای مچ دستانش را با ضربه ای محکم برید،اما دیگر خونی در بدنش نبود که بیرون آید. مرد سیاه پوش خنجرش را پاک کرد و به راهش ادامه داد.

جوی خون در پیاده رو، رهگذرانی را که از کنار احمدرضا می گذشتند،مجبور می کرد تا با نیم نگاهی به او، مسیرشان را کمی کج کنند،تا از روی خونها نگذرند،گویی که از کنار جوی آب می گذرند.

احمدرضا توان نداشت دستهای خود را برای کمک به طرفشان درازکند،او انگشتان خود را به طرف رهگذران تکان داد و فقط شماره آپارتمانشان را به زبان آورد و چشمانش را بست.

بعد از مدتی پدر احمدرضا باخبر شد و به بالای پیکر بی جان و خونین او آمد،آمبولانس خبر کردند ولی،آمبولانس تا رسیدن پلیس ویژه جنایی ، می بایست صبر می کرد و نمی توانست او را به بیمارستان منتقل کند،ضربان قلب تکه تکه شده احمدرضا، هنوز به کُندی می زد و پدرش پیکر فرزند معصوم خود را درآغوش گرفته و با چشمانی اشک آلود التماس می کرد، فرزندم را نجات دهید، اما پزشکان و آمبولانس همچنان در انتظار حضور پلیس جنایی ویژه بودند.

پس از حضور پلیس و کارآگاهان و بازدید محل جنایت،پیکر احمدرضا به بیمارستان انتقال یافت اما متاسفانه به دلیل شدت جراحات وارده ، در راه جان به جان آفرین تسلیم گفت،ضربات محکم و پی در پی به قلب و قفسه سینه، برش عمیق رگهای مچ دست، جراحاتی بود که به راحتی بدن بی رمق روزه دار احمدرضا را نا توان کرد و روحش را به ملکوت اعلی برد.

40 روز از بخاک سپردن پیکر پاک و بی گناه احمد رضا خرمی فرزند دیپلمات ایرانی سفارت ایران در مسکو می گذرد.علی خرمی پدر بزرگوار او، بر سرمزارش آرام آرام می گریست و به یاد آرزوهای تنها پسر 21 ساله خود می افتاد و از خود می پرسید : به کدامین گناه؟.

بر اساس گزارشات سایت خبری روسیه"ریا نُوُستی" پلیس این کشور،علت این جنایت را، اقدامام نژادپرستان روسیه، که مدتهاست در کلان شهرهایی مثل مسکو و سنت پترزبورگ آزادانه فعالیتهای تروریستی خود را گسترش می دهند و به دنبال شکارهای خود که از میان ملیتهایی با چهره آسیایی هستند، اعلام کرده و هنوز هیچ سر نخی را نیافته است. چطور ممکن است در چند قدمی محلی که با پوشش امنیتی پلیس دیپلمات روسیه محافظت می شود چنین جنایت خونین و فجیحی رخ دهد و هیچ کس چیزی را ندیده باشد؟،گویا مجرم از آسمان آمده و بعد از عمل بی شرمانه و جنایت خونینش به آسمان پرواز کرده و اثری از آن نیست.

شاید این ماجرا نیز به راحتی، مانند دیگر رخدادهای اخیر از یادها فرآموش شود و پلیس روسیه نیز توماری از تحقیقات خود را که در نهایت ،به پیدا نشدن مجرم می انجامد برای ایران ارسال کند.

سال گذشته ولادیمیر پوتین در روز ملی روسیه در سخنرانی خود به وزراء کابینه دولت ،هشدار داد و خواستار متوقف کردن این گروه تروریستی شد و اعلام نمود اینگونه جنایات ضربه جدی به حیثیت بین المللی روسیه خواهد زد،اما همچنان آمارها نشاندهنده توسعه آزادانه این گروه جنایت کار در روسیه است، به طور مثال: سه ماه پیش آموزگار ایرانی که در مدرسه ایرانی ها در مسکو مشغول به کار بود را بشدت مجروح نمودندو در سال گذشته حدودا" در همین زمان، فرزندان دو پرسنل سفارت ایران در مسکو را به نحوی مورد ضرب و شتم قراردادند که مدتها در بیمارستان این شهر بستری شده بودند.

روسیه سالیان دراز است که روابط خوبی را با ایران دارد،آیا اینگونه حوادث ، ضربه ای جدی به روابط دوستانه دو کشور وارد نمی کند؟. در روابط دیپلماتیک، معمولا" واکنشهای متقابل به مثل انجام می گیرد،به طور مثال در روابط بین روسیه و انگلستان با اخراج دیپلماتهای روسیه در آن کشور،بلافاصله واکنش متقابل روسیه را می بینیم که با اخراج همان تعداد دیپلمات انگلیسی از کشورش ،انتقام می گیرد. ایران همواره به جرم نا امنی داخلی در کشور و تروریست ،از جانب قدرتهای استکبارگر، متهم می شود،حال آنکه امنیت در داخل ایران، مخصوصا" برای دیپلماتهای خارجی ، به مراتب بیشتر از سایر کشورها است، پلیس دیپلُمات ایران وظیفه خود را به نحو احسنت در تامین امنیت دیپلماتهای خارجی انجام می دهد. آیا بهتر نیست برای پایان دادن به این تجاوزات بی شرمانه ،مخصوصا" تعرض به دیپلماتهایمان که بر اساس کنوانسیون وین دارای مصونیت سیاسی می باشند چاره ای بیاندیشیم؟

با ادای احترام و همدردی با خانواده داغدار خرمی و آمرزش روح آن مروح ناکام،امیدواریم تا گذشت زمان این نوع وقایع را کمرنگ نکند و مسئولان کشور پیگیر جدی این رویدادها باشند و تصمیمات قاطع و درستی را اتخاذ نمایند.

mmohsenpour@yahoo.com

جایزه زایمان به زنان روس















طبق قانون جدید روسیه،تولد فرزند اول برای هر زن روس ،23 هزارو 400 روبل روسی که معادل با 940 دلار امریکا است، پاداش به همراه دارد. دادگاه نظارت بر قانون اساسی روسیه اعلام کرد،مبلغ 16 هزار روبل (620 دلار) پاداش قبلی،با توجه به نرخ تورم فعلی درواقع نوعی بی عدالتی به حقوق زنان بوده که با افزایش این رقم نه تنها به تشویق بارداری و زادو ولد در کشور کمک می شود ،بلکه ، در ابتدای زندگی، کمک مالی به مادران جوان ،برای رشد و پروش کودک خود به حساب می آید. با تصویب این قانون،دولت روسیه بودجه تامین اجتماعی را ، 5 میلیون و 824 هزارو 461 دلار افزایش داد.







روسیه از جنگ جهانی اول تا قرن حاضر،پیوسته در حال جنگهای زیادی بوده که یکی از دلایل اصلی افت تولد در این کشور شده و بین سالهای 1995 – 1998 اوج آن را شاهد بودیم ، افزایش طلاق و بی علاقگی جوانان برای تشکیل خانواده از یک سو و افزایش فقر در جامعه روسیه از طرفی دیگر باعث شد تا دولت را به اجرای برنامه های جدی در این زمینه وادارکند. پاداش برای تولد اولین فرزند یکی از این موارد است که مبلغ آن، با رشد نرخ تورم در این کشور، دیگر ارزشی نداشت و بود و نبودش تفاوتی نمی کرد که دولتمردان روسیه با اتخاذ تصمیم جدید، توانستند دوباره به این قانون رنگ و بودی تازه ای بدهند. برای هر زن روس، زایمان در بیمارستانهای دولتی رایگان است و در صورت شاغل بودن ، طبق قانون، بعد از 7 ماهگی مرخصی بدون حقوق به مدت دو ماه شامل حال زنان باردار شده و بعد از تولد، 1 سال و نیم دارای مرخصی با حقوق بوده که 100% آن پرداخت می گردد. کمک خرجی ناچیزی نیز ازطرف دولت تا رسیدن به سن قانونی یعنی 18 سالگی، به والدین یا قیم داده می شود.










منبع: سایت خبری روسیه "وستی" 9/5/86







mmohsenpour@yahoo.com

جاسوسان سياستمدار امروز روسيه




در شامگاه 22 آگوست 1991 (حدود 16 سال پيش) «آلكسي كنداروف» - يك ژنرال كا.گ.ب – كنار شيشه تاريك شده پنجره دفتر كارش در مسكو ايستاد و جمعيتي را كه هلهله‌كنان به سوي مركز فرماندهي كا. گ. ب در ميدان «لوبيانكا» روان بودند، نظاره كرد.
اين درست زماني بود كه كودتا بر ضد ميخائيل گورباچف به شكست انجاميده بود. رئيس سازمان جاسوسي (كا.گ.ب) كه اين كوشش براي براندازي را هماهنگ كرده بود، دستگير شده و آقاي كنداروف حالا يكي از معدود افسران رده بالايي بود كه در ساختمان به سرعت در حال تخليه شدن، باقي مانده بود.
براي لحظه‌‌اي به نظر رسيد كه ازدحام توده‌ها مستقيما به سوي وي هجوم مي‌برند اما خشم اين گروه منحرف شد و تنديس «فليكس زرژينسكي» - بنيانگذار كا.گ.ب – را در بر گرفت. چند نفر از پايه مجسمه بالا رفتند و طنابي را به گردنش انداختند.
سپس وي را با جرثقيلي از جا كندند. آقاي كنداروف به «فليكس آهنين» كه در ميان هوا و زمين بود، نگاه مي‌كرد.
او كه از سال 1972 در كا. گ. ب به خدمت مشغول بود، احساس كرد كه به وي خيانت شده؛ «از طرف گورباچف، از سوي يلتسين و البته از طرف كودتاچيان ناتوان». وي به خاطر مي‌آورد كه با خود گفته بود: «من به شما ثابت خواهم كرد كه پيروزي‌تان كوتاه‌مدت خواهد بود».
اين احساس مورد خيانت قرار گرفتن و تحقير و خفت را 500هزار نفر ديگر از عوامل كا. گ. ب در سراسر روسيه و فراتر مشتركاً سهيم بوده و به دوش مي‌كشيدند.
يكي از اين افراد، ولاديمير پوتين بود كه استعفانامه‌اش به عنوان سرهنگ دوم مشغول خدمت در اين سازمان تنها يك روز پيش پذيرفته شده بود.
اما 8 سال بعد، به نظر مي‌رسيد مردان كا.گ.ب مصمم به گرفتن انتقام شدند. درست پيش از رياست جمهوري‌اش، آقاي پوتين براي همكاران پيشين خود در اداره خدمات امنيتي فدرال FSB، و جانشين سازمان كا.گ.ب، بخشنامه‌اي سري صادر كرد كه در آن از كار موفقيت‌آميزشان در حكومت فدراسيون روسيه ابراز رضايت كرد.
در واقع، وي تنها نيمي مزاح كرده بود. اين گروه از عوامل FSB بودند كه سيطره خود را بر قدرت سياسي انسجام بخشيده و در آن فرايند، نوعي دولت جديد كه شايد بتوان آن را «دولت شركتي» ناميد، بر پا ساختند.
مردان مسئول FSB و سازمان‌هاي خواهر آن، كرملين، حكومت روسيه، رسانه‌ها و بخش بزرگي از اقتصاد را همراه با ارتش و نيروهاي امنيتي كنترل مي‌كنند.
براساس پژوهش‌هاي «اولگا كريشتا نوفسكايا»، يك جامعه‌شناس آكادمي علوم روسيه، حدود يك چهارم مسئولان اداري اين كشور را «سيلوويكي» مي‌نامند (اين واژه روسي به معناي تقريبي «قدرتمردان» است كه شامل اعضاي نيروهاي مسلح و ساير سرويس‌هاي امنيتي و نه تنها FSB مي‌شود).
اين نسبت به حد سه چهارم مي‌رسد؛ اگر افرادي را كه به سادگي با نيروهاي امنيتي وابستگي دارند، به حساب آوريم. اين افراد از نظر روان‌شناختي، گروهي يكدست و مشابه را نشان مي‌دهند كه اصليت آنان به اجداد بلشويك‌شان (يعني نخستين پليس سياسي وفادار به ريشه‌ها) مي‌رسد.
در زبان روسي، آنان را «چكا» يا «چكيست» مي‌نامند. به گفته مكرر آقاي پوتين: «چيزي به نام چكيست‌هاي سابق وجود ندارد.» براساس شاخص‌هاي بسيار، سران امنيتي امروز، از مواهب تركيبي از قدرت و پول بهره‌مندند كه در تاريخ روسيه سابقه ندارد. سازمان كا.گ.ب شوروي و اجداد پيش از انقلاب‌شان نسبت به پول حساس نبودند و تنها چيز مهم، قدرت بود.
سازمان كا.گ.ب، گرچه با نفوذ قلمداد مي‌شد، «لشكر مبارز» حزب كمونيست به حساب مي‌آمد و تابع آن بود و به عنوان مجموعه‌اي كه بخشي سازمان اطلاعاتي، بخشي اداره امنيتي و باز بخش ديگري پليس مخفي سياسي محسوب مي‌شد، يك سازمان مطلع بسيار كار آمد به حساب مي‌آمد اما نمي‌توانست به اختيار خود عمل كند؛ مي‌توانست تنها «سفارش‌هاي» لازم را بنمايد.
در سال‌هاي 1970 و 1980 حتي اجازه نداشت در مورد رؤساي حزب (كمونيست) جاسوسي كند و مجبور بود به قوانين اتحاد شوروي – هر چند غيرانساني بودند – عمل كند.
سازمان كا.گ.ب فراهم كننده خدمات حياتي جاسوسي و سركوبگرانه بود؛ در واقع دولتي درون دولت به حساب مي‌آمد. اما حالا خود دولت شده است.
به گفته آقاي كنداروف، به غير از آقاي پوتين، «امروز هيچ كس نيست كه بتواند به اداره FSB نه بگويد».
«خانم كريشتانوفسكايا مي‌گويد، اكنون تمام تصميمات مهم در روسيه از سوي گروه كوچكي از مرداني گرفته مي‌شود كه با آقاي پوتين و همگام با وي در كا.گ.ب خدمت مي‌كردند و آنان همشهريان وي از شهر سنت پترزبورگ هستند. در چند ماه آينده اين گروه هم مسلك احتمالا نتيجه انتخابات رياست جمهوري سال آينده را تعيين خواهند كرد. اما هر كه جانشين آقاي پوتين شود، باز هم قدرت واقعي در دست اين سازمان باقي خواهد ماند. از ميان تمام مؤسسات شوروي، سازمان كا.گ.ب سخت‌ترين مقاومت را در برابر تغيير و تبديل به سرمايه‌داري نشان داد و نيرومندترين مؤسسه از آب درآمد. آقاي كنداروف – كه اكنون عضو پارلمان است – مي‌گويد: «ايدئولوژي كمونيستي از بين رفته اما روش‌ها و روان‌شناسي پليس مخفي آن باقي مانده است».
مست شده اما كشته نشده!
صعود آقاي پوتين به رياست جمهوري روسيه، نتيجه زنجيره‌اي از رخدادهايي است كه دست‌كم يك ربع قرن پيش آغاز شد؛ هنگامي كه يوري آندروپف، يكي از سران پيشين كا.گ.ب به عنوان دبير كل حزب كمونيست جانشين لئونيد برژنف شد، كوشش‌هاي آندروپف براي اصلاحات اقتصاد راكد شوروي به منظور صيانت و حفظ اتحاد شوروي و رژيم سياسي آن براي آقاي پوتين به عنوان يك الگو عمل كرد.
در اوايل رياست‌جمهوري‌اش، آقاي پوتين در مركز فرماندهي لوبيانكا از لوحه‌اي براي تكريم آندروپف پرده‌برداري كرد كه در آن از وي به عنوان يك «شخصيت برجسته سياسي» ياد شد.
سازمان كا.گ.ب كه در سال‌هاي 1960 و 1970 مرداني بسيار عمل‌گرا و تحصيلكرده را به استخدام خود درآورده بود، از وضع وخيم اقتصاد شوروي و حالت از رده خارج سران حزب كمونيست، آگاهي كامل داشت. بنابراين يكي از نيروهاي اصلي حمايت كننده «پرسترويكا» (يعني سياست بازسازي آزاد گورباچف در سال‌هاي 1980) بود.
اصلاحات پرسترويكا به منظور دميدن جاني تازه در كالبد اتحاد شوروي طراحي شده بود. هنگامي كه كار به تهديد وجود خود آن رسيد، سازمان كا.گ.ب دست به انجام كودتايي ضد آقاي گورباچف زد و به طور طنز‌آميزي اين عمل سبب فروپاشي شوروي شد.
شكست كودتا، به روسيه فرصتي تاريخي داد تا اين سازمان را منحل كند. يك روزنامه‌نگار زن روسي به نام «يوگنيا آلباتس» كه سيا‌ه‌ترين فصل‌هاي تاريخ كا.گ.ب را با جرأت تمام پوشش داده است، نوشت: «اگر هر كدام (گورباچف يا يلتسين) آن‌قدر بي‌باك بودند كه مي‌خواستند كا.گ.ب را در پاييز سال 1991 منحل كنند، با مقاومت كمي روبه‌رو مي‌شدند». در عوض، هم گورباچف و هم يلتسين سعي كردند آن را اصلاح كنند.
بزرگ مرد يا نجيب‌زاده سازمان كا.گ.ب يعني رياست هيأت مديره اول آن كه مسئول جاسوسي بود به سوي سرويس اطلاعاتي جداگانه‌اي پرتاب شد. بقيه اين اداره به چندين تكه شكسته و تقسيم شد.
سپس بعد از چند ماه كوتاه صحبت درباره روباز بودن آن، درهاي اين اداره دوباره با صداي بلند بسته شد و «واديم باكاتين»- مردي كه متهم به اصلاحات در آن شده بود- اخراج شده و جمع‌بندي تلخ وي – كه در همايشي در سال 1993 ابراز شد – اين بود كه «گرچه اسطوره شكست‌ناپذيري كا.گ.ب فرو پاشيده اما خود اين سازمان بسيار سرحال و زنده است».
در حقيقت، اين طور بود. وزارت امنيت تازه نامگذاري شده، به «گسيل» داشتن افسران «رزرو فعال» به موسسات دولتي و شركت‌هاي بازرگاني ادامه داد. چيزي نگذشت كه افسران كا.گ.ب خدمات پليس ماليات و گمركات را به عهده گرفتند.
همان‌طور كه بوريس يلتسين خودش در پايان سال 1993 اذعان كرد تمام كوشش‌ها براي دوباره سازمان دادن كا.گ.ب «سطحي و تزئيني» بود. در حقيقت، اصلاحات ممكن نبود. وي گفت: «سامانه پليس سياسي حفظ شده و مي‌تواند تجديد حيات يابد».
اما آقاي يلتسين، گرچه اجازه داد اين سازمان زنده بماند، ولي از آن به عنوان يك پايگاه قدرت براي خودش استفاده نكرد. در حقيقت كا.گ.ب از دارايي‌هاي دوباره توزيع شده پس از اتحاد شوروي محروم شد. بدتر آنكه از سوي گروه كوچكي از فرصت‌طلبان گول خورد و به اصطلاح «سركار گذاشته شد».
بسياري از آنان يهودي بودند؛ مردماني كه به‌ويژه مورد علاقه كا.گ.ب نيستند و به اوليگارش‌ها شناخته شده‌اند. (در لغت اوليگارك‌ها را به اعضاي دسته يا حزب طرفدار حكومت عده‌اي معدود مي‌گويند). آنان بين خودشان، بيشتر منابع طبيعي كشور و ساير دارايي‌هاي خصوصي‌سازي شده را تقسيم كردند. مأموران و افسران كا.گ.‌ب ابرپولدار شدن اوليگارش‌ها را نظاره كردند در صورتي كه خود در تنگناي مالي بودند و حتي گاهي حقوقشان هم پرداخت نمي‌شد.
برخي افسران وضع مالي خوبي داشتند اما تنها با ارائه خدمات‌شان به اوليگارك‌ها اين امر ممكن بود. به منظور حفظ خود از بزهكاري و اخاذي فراوان و شايع، اوليگارك‌ها سعي در خصوصي‌سازي بخش‌هاي كا.گ.ب كردند. بخش‌هاي امنيتي بزرگ و هزينه‌بر آن با افرادي پررو اداره مي‌شد كه افسران پيشين كا.گ.ب بودند. اوليگارك‌ها در ضمن افراد ارشد آن اداره را به عنوان «مشاور» استخدام مي‌كردند.
«فيليپ بابكوف» - رئيس دفتر هيأت مديره پنجم كه با ناراضيان دست و پنجه نرم مي‌كرد – براي يك بزرگ‌مرد يا نجيب‌زاده حاكم بر رسانه‌ها به نام «ولاديمير گاسينسكي» كار مي‌كرد.
آقاي كنداروف – يكي از سخنگويان سابق كا.گ.ب– براي «ميخائيل خودوركفسكي» كار مي‌كرد كه مدير و مالك بخشي از سرمايه‌گذاري عظيم «يوكو» بود. مارك گاليوتي – يك تحليل‌گر انگليسي سرويس‌هاي ويژه روسي – مي‌گويد: «آنهايي كه در اداره FSB باقي ماندند افراد درجه 2 بودند».
افراد كادر رده پايين‌تر به عنوان محافظان شخصي پولدارها كار مي‌كردند. به‌عنوان مثال، آندره لوگوفوي – متهم اصلي در قتل پارسال «الكساندر ليتوي ننكو» در لندن – زماني محافظ مخصوص «بوريس برزوفسكي»، اوليگاركي بود كه چون با بازداشت و دستگيري در روسيه روبه‌رو شد، اكنون در انگليس زندگي مي‌كند.
صدها شركت امنيتي خصوصي كهنه‌ سربازان كا.گ.ب مانند قارچ در سراسر كشور سبز شدند؛ هر چند بيشتر آنها پيوندهاي خود را با سازماني كه از آنجا «فارغ‌التحصيل» شدند، حفظ كردند.
براساس گفته ايگور گولوش چاپف- كماندوي پيشين نيروهاي ويژه كا.گ.ب- كه اكنون سخنگوي حدود 800 هزار تن مردان امنيتي خصوصي است؛ «در سال‌هاي 1990، ما يك هدف داشتيم؛ زنده ماندن و حفظ مهارت‌هايمان. ما خود را از آنان كه در اداره FSB باقي ماندند، جدا نمي‌دانستيم. در همه چيز با آنها سهيم بوديم و كار خود را تنها مشكل ديگري از خدمت به منافع دولت مي‌ديديم. مي‌دانستيم لحظه‌اي فرامي‌رسد كه ما را دوباره خواهند خواست».
آن لحظه شب سال نو 1999 هنگامي كه آقاي يلتسين استعفا داد، فرا رسيد. به‌رغم ديدگاه‌هايش درباره كا.گ.ب وي عنان قدرت را به دست آقاي پوتين سپرد؛ مردي كه وي را در سال 1998 مسئول FSB كرد و يك سال بعد به نخست‌وزيري برگزيد.
دايره دروني
آن‌طور كه رئيس‌جمهور جديد امور را بررسي كرد، نخستين كار وي بايد بازگرداندن مديريت به كشور،‌ انسجام قدرت سياسي و خنثي‌سازي منابع نفوذ (يعني اوليگارك‌ها، فرمانداران منطقه‌اي، رسانه‌ها، پارلمان، احزاب مخالف و سازمان‌هاي غيردولتي) باشد. همكاران سازمان كا.گ.ب وي را در كارش ياري كردند.
از لحاظ سياسي، فعال‌ترين اوليگارك‌ها، آقاي برزوفسكي كه كمك كرده بود آقاي پوتين به قدرت برسد و نيز آقاي گاسينسكي بودند كه از كشور اخراج شدند، و كانال‌هاي تلويزيوني آنان مصادره و دوباره به دست دولت افتاد.
آقاي كوفسكي، ثروتمندترين مرد روسيه، سرسخت‌تر بود. به‌رغم هشدارهاي مكرر، وي حمايت خود را از احزاب مخالف NGOS ادامه داد و نخواست روسيه را ترك كند.
در سال 2003، اداره FSB وي را دستگير و پس از يك محاكمه نمايشي كاري كرد به زندان بيفتد.
براي دست و پنجه نرم كردن با فرمانداران سركش، آقاي پوتين سفيران ويژه‌اي با اختيارات سرپرستي و كنترل آنان تعيين كرد. بيشتر آنها كهنه‌سربازان سازمان كا.گ.ب بودند. اين فرمانداران بودجه‌ها و كرسي‌هاي خود را در مجلس علياي پارلمان روسيه از دست دادند.
سپس رأي دهندگان نيز از حق انتخاب آنان محروم شدند. براساس گفته‌هاي خانم كريشتانوفسكايا، تمام تصميمات راهبردي از سوي گروه كوچكي از افراد گرفته مي‌شد و هنوز هم مي‌شود كه «پوليت‌بورو» يا «دفتر سياسي» غيررسمي آقاي پوتين را تشكيل مي‌دهند.
آنها شامل 2 معاون اداري رياست جمهوري بودند؛ ايگور سكين، كه رسما جريان اسناد دولتي را كنترل كرده و نيز بر امور اقتصادي نظارت مي‌كند، و ويكتور ايوانف كه مسئول پرسنل كرملين و فراتر است.
سپس نوبت مي‌رسد به «نيكلاي پاتروشف» - رئيس اداره FSB – و سرگئي ايوانف، يك وزير دفاع پيشين كه حالا معاون اول نخست‌وزير است. تمام آنان اهل سنت پترزبورگ هستند و تمام آنان در زمينه اطلاعات يا ضد اطلاعات خدمت كرده‌اند. آقاي سكين تنها كسي است كه سابقه خود را تبليغ نمي‌كند.
اينكه 2 تن از بانفوذترين مردان (آقاي سكين و ويكتور ايوانف) تنها مقام‌هاي نسبتا رده پايين دارند (هر كدام معاون هستند) و كمتر در ملأ عام ظاهر مي‌شوند، گمراه كننده است.
بايد دانست يكي از رسوم معمول شوروي‌ها اين بود كه معاوني داشته باشند كه وابسته به سازمان كا.گ.ب باشد. چنين فردي وزنه سنگين‌تري از رئيس بالادستش بود. خانم كريشتانوفسكايا شرح مي‌دهد: «اين افراد در سايه و تاريكي بيشتر احساس راحتي مي‌كنند».
در هر حال، هر يك از اين كهنه‌سربازان سازمان كا.گ.ب گروهي از پيروان خود را در ساير مؤسسات دولتي دارند. يكي از معاونان پيشين آقاي پاتروشف – كه از كا.گ.ب نيز هست- وزير كشور، و مسئول نيروي پليس است.
سرگئي ايوانف هنوز اختياراتي در مركز فرماندهي ارتش دارد. آقاي سكين پيوندهاي نزديك خانوادگي با وزير دادگستري دارد. نهاد دادستاني كه در زمان شوروي‌ها دست‌كم اسما كار كا.گ.ب را كنترل مي‌كرد اكنون تابع آن شده، همچنان كه پليس ماليات هم اين گونه شده است.
نفوذ «سيلوويكي» (گروه قدرتمند) از سوي شركت‌هاي دولتي با منابع مالي عظيم حمايت مي‌شود. براي مثال، آقاي سكين رئيس هيأت مديره «روسنفت» است كه بزرگ‌ترين شركت نفت دولتي روسيه است؛ ويكتور ايوانف رئيس هيأت مديره «آلماز – آنتاي»، (بزرگ‌ترين شركت توليد كننده موشك‌هاي دفاع هوايي) و رئيس آئروفلوت (خط هوايي ملي) است.
سرگئي ايوانف نظارت بر مجتمع نظامي – صنعتي را بر عهده داشته و مسئول انحصار شركت تازه تأسيس صنايع– هواپيمايي است.
اما «سيلوويكي»‌ها دست‌اندازي بيشتر و فراتر به تمام فضاهاي زندگي روس‌ها داشته‌اند. آنان را مي‌توان نه تنها در ادارات اجراي قوانين بلكه در وزارتخانه‌هاي اقتصاد، حمل و نقل، منابع طبيعي ارتباطات راه دور و فرهنگ يافت.
بسياري از كهنه سربازان كا.گ.ب مقام‌هاي ارشد مديريت را در «گازپروم» اشغال كرده‌اند. گازپروم بزرگ‌ترين شركت روسي است كه بانك تابع آن «گازپروم بنك» است و معاونش پسر 26 ساله سرگئي ايوانف است.
آلكسي گروموف – سخنگوي مورد اعتماد آقاي پوتين- در جلسه هيأت مديره كانال يك (تلويزيون اصلي روسيه) مي‌نشيند و حضور دارد.
انحصار راه‌آهن به رياست ولاديمير ياكونين - ديپلمات سابقي كه در سازمان ملل متحد در نيويورك به كشورش خدمت مي‌كرد و احتمال مي‌رود كه مقام مهمي را در كا.گ.ب داشته باشد – اداره مي‌شود.
سرگئي كمي زوف – دوست قديمي آقاي پوتين از دوران خدمتشان در درسدن؛ جايي كه رئيس جمهور از 1985 تا 1990 كار مي‌كرد- مسئول شركت روسو بورون است. اين اداره‌اي است كه به خاطر نظارت وي بر شمار عظيمي از اختلاط شركت‌ها، رشد فراوان يافته است. اين فهرست همچنان ادامه دارد.
بسياري از افسران رزرو به شركت‌هاي بزرگ روسي ارجاع شده‌اند (هم خصوصي و هم دولتي)؛ جايي كه آنان حقوقي دريافت مي‌كنند و در فهرست پرداخت FSB نيز باقي مانده‌اند. يكي از سرهنگ‌هاي فعلي FSB مي‌گويد: «ما بايد اطمينان يابيم كه شركت‌ها تصميماتي نمي‌گيرند كه ضد منافع دولت باشد».
به گفته يك سربازكهنه‌كار ديگر كا.گ.ب: «بودن در مقام افسر رزرو – فعال در يك شركت، شغلي رؤيايي است. زيرا شما يك حقوق بسيار خوب مي‌گيريد و مي‌توانيد اشتراك FSB خود را هم حفظ كنيد».
يكي از اين افسران رزرو – فعال، پسر 26 ساله آقاي پاتروشف است كه پارسال از FSB به روسنفت انتقال يافت؛ جايي كه اكنون مشاور آقاي سكين است. پس از 7 ماه در روسنفت، آقاي پوتين مدال افتخار را به آقاي آندره پاتروشف داد و در نامه آن از موفقيت‌‌هاي حرفه‌اي و «از سال‌هاي بسيار كار باوجدان» وي تمجيد كرد. روسنفت دريافت كننده اصلي دارايي‌هاي شركت «يوكو» پس از تخريب آن شد.
پاتك به يوكو كه وارد مرحله بحراني‌اش شد با زمان منصوب شدن آقاي سكين مقارن شد. اين نخستين و پر سروصداترين مثال توزيع دوباره اموال به سوي سيلوويكي شد اما تنها مثال آن نبود.
ميخائيل گاتسريف – مالك روسنفت كه يك شركت نفتي به سرعت در حال رشد بود – در اين ماه مجبور شد كسب و كارش را به خاطر متهم شدن به فعاليت‌هاي غيرقانوني رها سازد؛ اما همان طور كه شرح داد: «مدتي مقاومت كردم اما آنان پيچ‌ها را سفت‌تر كردند و يك اداره دولتي يكي پس از ديگري – دفتر دادستان كل، پليس ماليات، وزارت كشور – شروع به بررسي‌ها و زير نظر گرفتن من كردند».
از اوليگاركي تا حكومت وحشت!
انتقال ثروت مالي از اوليگارك‌ها به سيلوويكي (گروه قدرتمند) شايد اجتناب‌ناپذير بود. مسلما با هيچ اعتراضي از سوي بيشتر روس‌ها روبه‌رو نشد زيرا آنان همدردي كمي با به اصطلاح «نجباي راهزن» دارند.
حتي براي سيلوويكي نوعي محبوبيت هم كسب شد. اما اينكه آيا آنان مي‌توانند از دارايي‌هاي تازه به‌دست آمده خود به نحو احسن استفاده كنند، شك برانگيز است.
يك مأمور شبح‌وار پيشين كا.گ.ب كه اكنون در كسب و كار جديد است، مي‌گويد: «آنان مي‌دانند چگونه يك شركت را درهم بشكنند و تخريب كنند يا چيزي را مصادره كنند اما نمي‌دانند چطور يك كسب و كار را اداره كنند. آنان زور به‌كار مي‌برند زيرا راه ديگري نمي‌شناسند».
چيز غريب اينكه تمركز چنين قدرتي همراه با منابع اقتصادي در دستان يك گروه كوچ سيلوويكي – كه خود را با دولت شناسايي مي‌كنند – افراد دون‌پايه را در سرويس‌هاي امنيتي بيگانه نكرده است.
نوعي فيلتر شدن دارايي‌ها به پايين‌دستي‌ها وجود دارد؛ حقوق ميانگين يك عامل FSB در دهه گذشته چندين برابر شده است و تا حدي شغل دوم هم تحمل مي‌شود.
به علاوه، بسياري از روس‌هاي داخل و خارج سلسله مراتب، باور دارند كه انتقال دارايي‌ها از بخش خصوصي به سيلوويكي در جهت منافع دولت است. آقاي گولوش چاپف مي‌گويد: «آنان سهم خود را پس مي‌گيرند و اين حقشان است كه اين طور عمل كنند».
اما حق و حقوق سيلوويكي، ربطي به نوع رسم حقوقي كه در كتاب‌هاي حقوقي و قانون اساسي آمده ندارد. چيزي كه آنان ادعا دارند بازگرداندن قدرت به دولت طي يك ماموريت ويژه، نجات روسيه از سقوط به وادي تجزيه و عاجز كردن دشمناني است كه ممكن است آن را تضعيف كنند. چنين احساسات آرماني، به گفته كنداروف، با اشتياق فرصت‌طلبانه و عيب‌جويانه براي مصادره اوضاع به نفع شخصي و مؤسسه‌اي همزيستي دارد.
ايوانف، پوتين و پاتروشف: اين اداره به پيش مي‌رود
مردان خدمات امنيتي، خود را به عنوان برادران قشر درهم فشرده‌اي معرفي مي‌كنند كه حاضرند هر قانوني را به خاطر ماموريت‌شان بشكنند. زبان محاوره‌شان با الفاظ ركيك آميخته است، و ملي‌گرايي‌شان براي مردم معمولي اغلب با سرزنش تركيب شده است با اين حال، آنان نسبت به يكديگر وفا دارند.
رقابت براي ورود به خدمت، پرتنش است. سازمان كا.گ.ب نيروهاي خود را با دقت انتخاب مي‌كرد. اين نيروها كه از مؤسسات و دانشگاه‌هاي مختلف گرفته مي‌شدند، به مدارس ويژه كا.گ.ب اعزام مي‌شدند.
امروزه آكادمي FSB در مسكو بچه‌هاي سيلوويكي‌هاي ارشد را جذب مي‌كند؛ يك ساختمان وسيع و گسترده جديد، اندازه‌اش را دو برابر خواهد كرد. نكته مهم اين است كه به گفته آقاي گالئوتي، تحليل‌گر انگليسي؛ «اينكه چه ياد مي‌گيريد تنها مطرح نيست. مهم آن است كه چه كساني را ملاقات مي‌كنيد».
فارغ‌التحصيلان آكادمي FSB اين سخن را تأييد مي‌كنند. يك ژنرال پيشين FSB مي‌گويد: «يك چكا عضو يك نسل است».
يك ميراث خوب كا.گ.ب مانند يك پدر يا پدر بزرگ كه براي اين سازمان كار كرده است در نظر سيلوويكي امروز بسيار باارزش است. ازدواج ميان طايفه‌هاي سيلوويكي هم تشويق مي‌شود.
ويكتور چركسف – رئيس اداره كنترل مواد مخدر روسيه – كه تا سال‌هاي پاياني 1980 هنوز پيگير ناراضيان بود، روان‌شناسي FSB را در مقاله‌اي جمع‌بندي كرده است كه تبديل به مانيفست انسجام اين طايفه شده است؛ « ما سيلوويكي‌ها بايد درك كنيم كه يك كل هستيم. تاريخ مقدر كرده كه وزن حمايت از دولت روسيه روي شانه‌هاي ما بيفتد. من به توانايي‌هايمان ايمان دارم. در هنگام احساس خطر، بايد همه چيز را به كناري گذاشته و نسبت به سوگندمان وفادار بمانيم».
با وجود القاي وطن‌پرستي سكولار، سران امنيتي روسيه مي‌توانند به فوريت، ائتلاف با مقام‌هاي كليسا را هم بيابند. جنب ساختمان FSB در ميدان لوبيانكا، يك كليساي قرن هفدهم به نام «خرد مقدس» هست. در لوحه‌اي نوشته شده: «در آگوست 2001 با ياري مشتاقانه FSB بازسازي شد».
درون كليسا، تصاوير تازه رنگ آميزي شده با طلاكاري مي‌درخشند. پدر آلكساندر – كه موعظه‌گري آن را به عهده دارد – مي‌گويد: «خدا را شكر كه اداره FSB هست. تمام قدرت به خدا متعلق است و بنابراين از آن ايشان است». يك ژنرال پيشين كا.گ‌.ب آن را تأييد مي‌كند: «آنان واقعا باور دارند كه برگزيده شده‌اند و از سوي خداوند هدايت مي‌شوند؛ حتي قيمت‌هاي بالاي نفت كه از آن بهره‌مند شده‌اند را به خواست خدا نسبت مي‌دهند».
سرگئي گريگوريان، كسي كه تا حال اغلب بازجويي شده و دو بار هم (به خاطر تبليغات ضد روسي) كا.گ.ب به زندان افتاده مي‌گويد: «آنان تنها كساني هستند كه قادر به درك جهان هستند».
در مركز اين تصوير، يك احساس غلو شده وجود دشمن هست كه دليل وجودي آنان است. بدون دشمن، آنها چه‌كاره‌اند؟ «آنان باور دارند مي‌توانند دشمن را در جايي ببينند كه مردم معمولي نمي‌توانند». اين سخن به نقل از خانم كريشتانوفسكاياست.
آقاي پوتين در سال 1999 به FSB گفت: «چند سال پيش، ما به وادي توهم سقوط كرديم و خيال اينكه دشمني نداريم از ذهنمان خطور كرد و بهاي آن را چه سنگين پرداخت كرديم». اين ديدگاه را بيشتر كهنه سربازان كا.گ.ب و جانشينان آنها نيز داشتند.
بزرگ‌ترين خطر از جانب غرب متوجه ماست كه هدفش به فرض اين است كه روسيه را تضعيف كرده و اختلال بيافريند. يك افسر فعلي رده بالاي FSB مي‌گويد: «آنان مي‌خواهند روسيه وابسته به فناوري‌هايشان باشد.
آنان بازارهاي ما را پر از كالاهاي‌شان كرده‌اند. خدا را شكر ما هنوز سلاح‌هاي هسته‌اي داريم». ذهنيت محاصره سيلوويكي و ضد غربي بودن آنان به دل عامه مردم روسيه نشسته است.
آقاي گولوش چاپف – سخنگوي ماموران خصوصي – حالت آنان را اين طور بيان مي‌كند: «در زمان گورباچف، غربي‌ها روسيه را دوست داشتند و ما از آن، چه به دست آورديم؟ ما همه چيز را تسليم كرديم؛ اوكراين، اروپاي شرقي و گرجستان. ناتو اكنون به مرزهاي ما رسيده است».
از اين ديدگاه، هر كس در روسيه خود را به آغوش غرب بيندازد، دشمن داخلي است. در اين طبقه‌بندي، آخرين «آزاد انديشان» روزنامه‌نگار، آخرين NGOS سرپرستي شده توسط غرب و چند سياستمدار ليبرال كه در ارزش‌هاي غرب خود را شريك مي‌دانند، وجود دارند.
براي چشيدن عمق اين احساس‌ها، پاسخ يك افسر FSB را به قتل «آنا پوليت كوفسكايا» در نظر بگيريد. وي روزنامه‌نگاري بود كه كتاب‌هايش دربار انتقاد از آقاي پوتين به خاطر جنگ وحشيانه‌اش در چچن در خارج از روسيه بهتر از داخل شناخته شده است؛ «من نمي‌دانم چه كسي وي را كشت. اما مقالات‌اش بيشتر به سود جرايد غربي بود. او حقش بود كه كشته شود». و بنابراين، به اين نشان هم ليتويننكو، افسر پيشين كا.گ.ب پارسال در لندن با پولونيوم مسموم شد.
در چنين جوي، اين تفكر كه سرويس‌هاي امنيتي روسيه اجازه دارند با دشمنان - كجا كه باشند – با بيرحمي رفتار كنند، با استقبال گسترده روبه‌رو شده و با مجموعه‌اي از قوانين جديد حمايت مي‌شود. يكي از اين قوانين كه «افراطي‌گري» را هدف گرفته به FSB و ساير ادارات، طيف وسيعي از اختيارات را براي پيگرد هر كسي كه بر ضد كرملين صحبت كند، مي‌دهد، اين قوانين هم اينك بر ضد تحليل‌گران و روزنامه‌نگاران مستقل اعمال شده است.
حقوق‌داني كه به دادگاه قانون اساسي شكايت برده بود كه تلفن موكلش را به طور غير قانوني از سوي FSB شنود مي‌كنند، متهم به فاش كردن اسرار دولتي شده است. بسياري از دانشمنداني كه با شركت‌هاي خارجي همكاري كرده‌اند، به اتهام خيانت زنداني هستند.
به‌رغم وفاداري‌شان به ريشه‌هاي شوروي، سران امنيتي امروز با پيشينيان‌شان فرق دارند. آنان نمي‌خواهند به ايدئولوژي كمونيستي يا پايان سرمايه‌داري كه از ثمرات آن بهره‌مند شده‌اند، باز گردند.
آنان هيچ‌گونه رياضت‌كشي اجدادشان را ندارند و نيز نمي‌خواهند توده‌ها را سركوب كنند. در كشوري كه ترس و واهمه بسيار عميق است، حمله به افراد مشخص، كار را انجام مي‌دهد اما تمركز چنين قدرت و پولي در دستان سرويس‌هاي امنيتي براي روسيه بدشگون مي‌نمايد.
زياد هم در كار خود موفق نيستند
تراشيدن دشمنان، شايد اختلافات قبيله‌اي را كاهش داده و ديگ ملي‌گرايي را بيشتر به جوش آورد اما كشور را امن‌تر يا اقتصاد را پر رونق‌تر نمي‌سازد. با اينكه FSB گزارش مي‌دهد كه شمار جاسوسان خارجي همچنان رو به افزايش است، با اين حال دانشمندان را به خيانت متهم مي‌كنند و برادري خودشان را جار مي‌زنند! روسيه در حال حاضر، يكي از جرم‌زده‌ترين، فاسدترين و ديوان‌سالارانه‌ترين كشورهاي جهان است.
طي بحران يك مدرسه در بسلان در سال 2004، FSB به آزار و اذيت روزنامه‌نگاراني دست زد كه مي‌خواستند حقيقت‌يابي كنند اما نتوانست مدرسه‌اي را كه گروگان‌ها در آن بودند، قرنطينه كند. با رهبري فرماندار اينگوش – كه همكار آقاي پوتين و عضو پيشين FSB بوده – اين جمهوري هم مرز چچن‌ به وادي جنگ جديدي سقوط كرده است.
ارتش روسيه را طاعون بزهكاري و زورگويي فرا گرفته و كاسبكاران خصوصي به طور مداوم از سوي ادارات اجراي قوانين، آزار و اذيت مي‌شوند. سياست خارجي روسيه از خود، خوشنود از آب درآمده است؛ زيرا دائما دشمنان را تقبيح كرده و در هر جبهه‌اي آنان را مي‌كوبد. اين عمل كمك كرده كه دوستان بالقوه تبديل به دشمنان عصبي شوند.
صعود كهنه سربازان كاگاب به قدرت نبايد شگفت‌انگيز باشد، به گفته «ايناسولوف يووا»- يك مورخ فرهنگي روسيه– از راه‌هاي بسياري، اين موضوع مربوط مي‌شود به ويژگي‌هايي كه روس‌ها در فرمانروايان‌شان جذاب تشخيص مي‌دهند؛ قائم به ذات بودن، تودار بودن، اختيارات داشتن و تا اندازه‌اي مرموز بودن.
سازمان كا.گ.ب اين صفات را برآورده كرده يا دست‌كم مي‌دانست چگونه به آن تظاهر كند. اما آيا آنان هيچ به درد كشور خورده‌اند؟ آقاي كنداروف مي‌گويد: «افراد بيرون آمده از كا.گ.ب تاكتيك‌دان هستند. هيچ‌وقت به ما نياموخته‌اند چطور مسائل راهبردي و استراتژيك را حل كنيم، او و چند تن ديگر مي‌گويند: «بزرگ‌ترين مسئله از دست رفتن حرفه‌اي بودن است».
وي هنگامي كه درباره شادي‌ها در لندن به خاطر موضوع پولونيوم صحبت مي‌كند سرخ شده و با آه كشيدن مي‌گويد: «ما هرگز به اين سطح نزول نكرديم. عجب ضربه‌اي كاري به آبرو و حيثيت كشورمان خورد

نگاهی به زندگی اجتماعی روسیه، یکی از هشت کشور صنعتی جهان بعد از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی





روسيه با مساحتي بالغ بر17 میلیون و 75 هزارو 400 كيلومتر مربع و با وسعتي نزديك به 5/11 درصد خشكي هاي كرة زمين، بزرگترين كشور جهان محسوب مي شود. اين سرزمين بيش از 160 درجة طول جغرافيايي و 10 منطقه زماني را در بر گرفته است. با در نظر گرفتن وسعت آن به دو بخش اروپايي و آسيايي تقسيم شده كه سلسله كوه هاي اورال آنها را از يكديگر جدا كرده است، با چنین توصیفی که به نوبه خود منحصر به فرد است ،شرایط اجتماعی - اقتصادی خاصی را برای افراد مقیم آن کشور رقم میزند،در کشوری که پایتخت آن 7 ساعت اختلاف با شرقی ترین نقطه را دارد و 10 هزار کیلومتر را باید پیمود تا به پایتخت رسید، به نظر شما آیا برای همه افراد آن کشور امکان حضور در پایتخت به عنوان توریست فرآهم میشود؟ .



پس از تبعیدهای دیکتاتوری استالین و پخش و پلاکردن مردم از شرق به غرب و از غرب به شرق ، به مرور زمان مردم با شرایط محیطی خود خو گرفته و در مکان جدید زندگی خود را آغاز و تشکیل خانواده داده وبرای همیشه ساکن شدند. استالین مردم را به نقاط دور و متروک و غیر قابل سکونت فرستاد، از اکراین به شرقی ترین نقطه روسیه جایی که روسیه با سه کشور،چین – کره و ژاپن هم مرز می شود، از بلاروس به غفقاز جنوبی و ازلیتوانی به کامچاتکا نزدیکی مرز آلاسکا .از آنجاییکه مردم چاره ای جز مقاومت و مبارزه با مرگ نداشتند، درختان را بریدند، سرپناه ساختند و در زمینی که تبدیل به زمین زراعی کرده بودند کاشتند و خوردند و زندگی را ادامه دادند و از چنگال مرگ خود را رهایی دادند،درست مثل مبارزه انسان اولیه برای ادامه حیات . این دقیقا" خصوصیت بارز این ملت است، که به زبان ساده می توانم بگوییم پوست کلفت و مقاوم هستند،همین خصوصیت، باعث شد تا در برابر هیتلر مقاومت کرده و پیروز شوند به عبارتی روس ها روی آلمان ها را کم کردند ،هرچه آلمانها عرصه را تنگ تر و شرایط را برای روس ها بد تر کردند بیشتر نتیجه نگرفتند ،قحطی،سرما،گرسنگی،بمب باران هوایی و زمینی، هیچ یک از این عوامل باعث نشد تا امید زندگی را از آنها بگیرد، مقاومت و جنگ در برابر مرگ . این مردم هرچه بارایشان عرصه تنگتر شود، بلافاصله شروع به هم زیستی با شرایط محیط می کنند و پس از مدتی حتی شکایتی هم نخواهند داشت ، در نتیجه به عاجز کردن و در تنگنا گذاشتن این جماعت کار راحت و آسانی نیست. در روسیه بجز پایتخت و شهر توریستی سنت پترزبورگ دراکثر نقاط آن مخصوصا" منطقه شرق روسیه همیشه مشکلات طاقت فرسایی برای زندگی از جمله نبود آب لوله کشی و یا جیره بندی آن، نبود سیستم گرمایشی، نبودن راه های مناسب (در شهر ها و جاده های بین شهری) کمبود برق، آب و هوای نامناسب و سرد، نبودن امکانات اجتماعی برای رفاه مردم وجود دارد. اگر آب در شبانه روزفقط روزی 2 ساعت است اشکال ندارد وان خانه را پر از آب میکنند تا برای مصرف 22 ساعت دیگر باقی مانده در روز استفاده کنند،در کل روسیه، شوفاژ های خانه ها ،مرکزی است و یک گرم کننده برای کل شهر آب گرم راکه با سوخت ذغال سنگ تهیه می شود ،با لوله های قطور که اکثرا" از رو کشیده شده و منظره شهر را بسیار زننده کرده، به خانه ها می رساند،وهر سال در زمان معینی روشن می شود،حال اگرهوا ناگهان سرد شد،طبق قانون باید صبر کرد تا زمان روشن شدن شوفاژها فرآبرسد، وقتی لوازم گرمایش در خانه نیست ، باز هم ایرادی ندارد، درزهای پنجره ها را می گیرند و در منزل لباس گرم می پوشند، یک سطل پر از آب، توسط المنت های برقی، گرم می کنند و با همان سطل حمام می گیرند. در زمستان ها سبزیجات و میوه گران است؟ ویتامین به بدن نمی رسد ؟،باز هم اشکال ندارد، قرص آن را می خورند و خلاصه راه حل برای هر مشکلی بسیار ساده بدست می آید و با شوق و اشتیاق فرآوان با همان شرایط به زندگی خود ادامه داده و بسیار راضی و خشنود هستند و دو دستی به این زندگی چسبیده اند،روس ها جان خود را خیلی دوست دارند، گویا هیچ گاه مرگی برای آنها وجود ندارد ورفتارهای اجتماعی را بر این اساس استوار می سازند که همه چیز در این دنیا تمام می شود،لذا واژه هایی مثل محبت،ایثار،فداکاری،گذشت،بخشش،انفاق،امانت داری دربیشتر مردم معنایی ندارد.



عیدهای زیادی دارند و هر دلیلی را موضوعی برای بوجود آوردن عیدی جدید بهانه می کنند و به برپایی جشن و سرور می پردازند،حتی سالگرد شهدای جنگ را سوگواری به حساب نمی آورند بلکه به این مناسبت جشن برگزارکرده و معتقدند که باید روح آنها را با شادی یاد نمود چرا که از دیدگاه یا بهتر بگویم بر اساس منتالیته ملت روسیه، دل خوش سیری چند، به همین دلیل است که مشروبات الکلی که انسان را از حالت عادی خارج می کند و به دلیل تاثیرش بر مخچه انسان را ازمسئولیت و تفکر و شئونات آدمی رها می سازد تا در فضای مجازی غرق و در پرواز باشد، بسیار پر طرفدار است. روس ها در خوشی، غم ، حالتهای عادی و روزمره،برای بهتر خوابیدن،فرار از سرما و خلاصه خیلی از بهانه های دیگر مشروبات الکلی مصرف می کنند.



بهترین روز هر شخص در روسیه روز تولد آن شخص است ، و تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند این روز را جشن نگیرند،در هر سن و در هر موقعیت اقتصادی که باشند باید این روز جشن گرفته شود،افراد کم درآمد یکسال پس انداز می کنند تا بتوانند این روز را به خوبی برگزار کنند، برای دختران جوان بهترین نحوه جشن آن است که همسرو یا پسر جوانی در محل کار وی حاضر و دسته گل زیبایی به همراه بسته ای شکلات بزرگ و گران و یک بطری شامپاین و یا شراب گران قیمت به او کادو دهد تا در جلوی همکارانش سرافراز شود، معمولا" جوان ها در محل کارشان جشن میگیرند و بعضی ها که وسع مالی بیشتری دارند، عصر همان روز در یک کافه و یا یک رستوران آشناهای خود را دعوت و مجلس شادی به یوم این روز با شکوه برپا می کنند. در روسیه بر خلاف ایران که خرید گل را به دلیل عمر کوتاهی که دارد و بعد ازچند روز پژمرده می شود و باید دورانداخت، نوعی اصراف می دانند ،روس ها علاقه شدیدی به گل دارند،گل مظهر عشق و زیبایی است،اگرپسرجوانی برای دختری یک شاخه گل رُزبیاورد،این شاخه گل بعد از پژمرده شدن تا مرز خشک شدن و حتی گندیدن در گلدان روی میز می ماند. البته هرگز تعداد گلهایی که به روسها هدیه می دهید زوج نباشد چرا که در فرهنگ آنها فقط بر روی تابوت مُرده گل با تعداد زوج می گذارند.



هر ملیتی که در آن کشور زندگی کند و دارای هر نژادی که باشد شرایط و جو آن کشور وی را وادار می کند که طرز تفکرروسی پیدا کند، از دیدگاه یک فرد روس، بهترین زندگی برای هر فرد زمانی است که او خوب بپوشد،خوب بخورد و خوب تفریح کند، هدف همه برای زندگی به این سه مورد ختم میشود ، روس ها در هرجا که کار کنند، اعم از دولتی و غیر دولتی سالی یک بار به مرخصی میروند و آن یک ماه را یکجا استفاده میکنند پس از یک سال کار ماشینی حقوق یک ماه مرخصی را جلوتر با آخر ماه روزی که کار کرده اند دریافت میکنند مثلا" اگر شخصی قرار است در ماه مهر به مرخصی برود حقوق شهریور و مهر را به وی یکجا می دهند ،این شخص در مدت مرخصی اش حتما" به سفر میرود.



در روسیه تعداد بسیار زیادی ازمردم از درآمد پایینی برخوردار هستند و یک زندگی معمولی برای فقط زنده ماندن دارند ، یعنی خوردن و پوشیدن و اگر شد تفریح مختصر.



به یاد دارم زمانی که آرزو می کردند مثلا" ماشینی داشته باشند و یا وسیله ای برای خودشان تهیه کنند آهی می کشیدند و می گفتند : از کجا می شود پول برداشت. معمولا" انسان برای بدست آوردن نیازهایش باید به توان کاری خود اکتفا کند و قاعدتا" باید بگویند : چگونه کارکنم که پول در بیاورم نه اینکه از کجا پول بردارم.



در روسیه تعدادی از طریق باج گیری، تعدادی از طریق کارهای جذابی که عامه مردم درآمد ناچیز خود را صرف آن میکنند مثل: رمالی و خالکوبی، که طرفدار زیادی دارد و تعدادی با کلاه برداری مخفی و غیر مخفی پول درمی آورند، کلاه برداری مخفی یعنی شخص را در مخمصه ای قراردهید که با کمال میل و از ترس جانش، مال خود را در اختیار شخص دیگری قرار دهد ،پاپوش ساختن و تهدید کردن به مرگ کار راحتی است که روس ها در این موارد استعداد خاصی دارند، اما کلاهبرداری غیر مخفی همان کلاهبرداری است که مدرک قانونی برای اثبات آن وجود دارد و تحت تعقیب قانون قرار می گیرند،اغلب این افراد معمولا" با دزدی از بیت المال و یا کلاهبرداری از افراد ضعیف به راحتی از چنگ قانون گریخته و تجارت بزرگی مثل : مغازه داری ،رستوران داری و کلا" شغل آزاد را پیشه کرده و روز به روز به دآرایی های خود می افزایند. تعدادی نیز از طریق فروش مواد مخدر و یا خود فروشی کسب درآمد می کنند،الباقی مردم که تا حدودی به آبروی خود بیشتر اهمیت می دهند کارمندی و کارگری را پیشه می کنند ونان بخورنمیری در می آورند.



دیدگاه روسها درزندگی بسیار اقتصادی است ،آنها معتقدند اگر 100 دلار پول داشتی آن را به سرعت خرج کن چرا که تمام عقده های درونی خود را باید بلافاصله محقق سازی ، فردا، چه باید داشته باشی مهم نیست، یا به عبارتی یک روز بخور نون و کره یک سال بخور نون و تره و یا اصلا" چیزی نخور. روس ها می گویند الان داریم می خوریم فردا نیست نمی خوریم و با همین منطق ساده زندگی میکنند. علی رغم تنفر ظاهری که از امریکایی ها نشان می دهند اما دلار از رُوبل روسیه بیشتر در داد وستد مردم در بازار رونق دارد،حتی اکثرشرکت های خصوصی حقوق پرسنل خود را به دلار می دهند. این مساله آنچنان شایع است که وقتی در فروشگاه ها و بازار قدم می زنید اتیکت قیمت اجناس را به دلار مشاهده می کنید. در زمان حضورم در این کشور،بعد از مدتی با مشاهده این موارد و صحبت های مردم که معیار سنجش و ارزش کالا را دلار می سنجیدند ، احساس می کردم که در امریکا قراردارم نه در روسیه.



یک خصوصیت اخلاقی روسی ها برایم خیلی مورد توجه قرار گرفت ،پر بودن یخچال برای آنها خیلی مهم است ، وقتی دوستانم به منزل من می آمدند یک راست سر یخچال رفته و ابتدا براندازی به درون آن می کردند و برایشان مهم بود که یخچال پر است و یا من چه سیگاری را می کشم ، گران یا ارزان. نمی دانم در زبان فارسی بهترین واژه ای را که بتوانم برای این نوع خصوصیات بکار برد چیست. شما واژه بهتری سراغ دارید؟.



زندگی ازدیدگاه روس ها همان است که می بینند یا به عبارتی عقلشان به چشمشان است.



درزمان اتحادیه جماهیر شوروی از آنجاییکه همه مشاغل دولتی بود و مالکیت شخصی وجود نداشت،دولت به همه افراد مسکن رایگان می داد. 9 متر مربع فضا برای هر نفر،زوج ها 18 مترمربع،و درصورت بچه دار شدن به 27 متر مربع افزایش پیدا می کرد. بعد ازفروپاشی این قانون فقط برای کارمندان دولت اجرا شد،و مردم در نوبت های طولانی از 10 تا 20 سال در انتظار واحد کوچک مسکونی به سر می برند.



در شرقی ترین منطقه روسیه شهر بندری ولادی وستک، ،ساختمان هایی است که به عنوان خوابگاه دانشجویان ساخته شده بود و معمولا" بیشتر از 15 متر نیست،به چنین ساختمان هایی در زبان روسی اصطلاحا" "گاستینکا" می گویند که از کلمه "گاستینیتسه" به معنی هتل می آید، و در فرهنگ ما به آن سوئیت می گویند.



اگر هموطنان ایرانی اسم ولادی وستوک به گوششان آشنا با شد حتما" در فکر رفتن به کشور ژاپن به صورت غیرقانونی ازطریق اراضی روسیه بوده اند چرا که مرز دریایی با ژاپن دارد.



به دلیل نیاز شدید مسکن، دولت این ساختمان ها را به افراد داد تا به صورت مسکونی درآنها زندگی کنند، البته فقط در این منطقه از کل روسیه این طرح اجرا شد.در این واحد ها فقط افراد کم درآمد زندگی می کند. در روسیه هر چه فقیر ترباشند، بیشتر به مواد مخدر و مشروبات الکلی معتاد هستند و معمولا" در چنین ساختمان هایی افراد الکلی،ژولیده و یا دختر و پسرهای جوانی که در سنین 16-17 سالگی شور و شوق جدایی از خانواده را دارند و کانون خانواده را نوعی محدودیت برای زندگی جوانانه روسی می دانند،زندگی می کنند.



ساختمان های 11 طبقه بدون آسانسورو بهداشت بسیار نامطلوب که از امنیت بسیار پائین و وضعیت بسیار اسفناکی برخوردار است. راهروهای طولانی و تاریک. معمولا" در جیب همه افرادی که در این ساختمان ها زندگی می کنند یک چراغ قوه برای روشن کردن جلوی پایشان وجود دارد و یا یک فندک که هم به عنوان چراغ قوه و هم برای باز کردن درب شیشه های مشروبات الکلی که معمولا" از انتهای آن به صورت ماهرانه ای این کار را انجام می دهند. منبع جمع آوری زباله که از طریق سیستم شوتینگ است در زیر این نوع ساختمانها و در کنار درب ورودی است که به دلیل آلودگی زیاد،سال ها ست که لانه موش های بزرگی شده که دیگر نام موش را نمی توان به آنها داد. بوی تعفن از این منبع آلوده در حدی است که تا طبقه آخر در راهروها به مشام می رسد. تعداد این ساختمان ها در منطقه شرق روسیه بسیارزیاد است. خیلی از افراد هر چه داردند تبدیل به یک ماشین مدل بالا می کنند و ظاهر خود را بسیارآراسته نگاه می دارند و لی محل زندگیشان در چنین ساختمانهایی است،چرا که ماشین و ظاهر زیبا در چشم است و مردم بر اساس چیزهایی که در جلوی چشم است روی افراد قضاوت می کنند.



از آنجایی که زندگی در روسیه سخت و آرزوهای روس ها همیشه رویایی و بلند پروازانه می باشد، و تحقق به آن ها کار راحتی نیست از این رو اکثر روس ها افراد عقده ای هستند و در هر فرصتی و در هر شرایطی و به هر قیمتی که امکان تحقق کوچکترین نیازهای روحی آنها فرآهم شود بلافاصله باید از آن استفاده کنند . مردان در آرزوی داشتن لباس شیک، ادکلن گران،ساعت و کفش با مارک معروف ،ماشین مدل بالا و مد روز و زن ها دریغ از خوردن یک شام در یک رستوران شیک و یک نگاه محبت آمیز بدون نیت سوء و دست یاری از طرف مردی که سایه سرش باشد و مردانه و عاشقانه دوستش داشته باشد و مجبور نباشد تا مشکلات زندگی را به تنهایی به دوش بکشد یا سربارش باشد و خرجی او را نیز بدهد . به چنین مردانی آلفینز می گویند ، یعنی مردی که سربار زنی باشد که نه تنها خرج و مخارج خانه را او می دهد بلکه پول مشروب و سیگار حضرت آغا را نیز باید فراهم کند، چنین مردانی در روسیه کم نیستند .



روسها بسیار خرافاتی هستند و خیلی از کارهای روز مره را بد شگون میدانند مثل : اگر کسی در درگاهی در بخواهد دست بدهد، کلاهش را روی میز (هر نوع میزی) قراردهد، بطری خالی را پس از اتمام سر میز بگذارد، قبل از اینکه بچه بدنیا بیاید اسمی انتخاب کند ،قبل از فرآرسیدن روز تولد شخصی به او تبریک بگوید،زیر سقف ویا محل بسته سوت بزند و یا بعد از اینکه آفتاب غروب کند، آشغال بیرون ببرد و یا خانه را تمیز کرد، شب نباید پول به کسی داد اگر خیلی واجب باشد باید روی زمین انداخت و از روی زمین برداشت (دست به دست نباید پول داد) و اگرهای زیاد دیگر .



یاد ضرب المثلی افتادم، به قول انگلیسی ها تا احمق نباشد مفلس در نمی ماند.



در روسیه کانون گرم خانواده ارزش چندانی ندارد بچه ها پس از سن 16 سالگی که گواهی تولدشان تبدیل به شناسنامه می شود روحیه استقلال طلبی و زندگی مستقل در آن ها شعله ور می شود و نکته جالب این جا است که از دیدگاه آنها جدا شدن از خانواده باید انجام گیرد و حالا به هر قیمتی شده،زندگی دراتاقی کثیف و بیقوله ای نا مناسب را فقط به این عشق که مستقل هستند به جای زندگی در کنار والدین انتخاب می کنند.



این بچه ها زمانی که بزرگ می شوند نیز با وجود داشتن مشکلات فرآوان باز هم فرار از زندگی با مادر پیر خود دارند ، حتی در سنی که دیگر باد جوانی و بلوغ خوابیده است باز هم حاضر هستند که در شرایط نکبت بار زندگی کرده ولی به آغوش گرم خانواده برنگردند.



در روسیه ازدواج از سنین پایین شروع می شود و از دیدگاه روس ها 25 سالگی برای دخترها و 30سالگی برای پسرها بسیار دیر برای تشکیل خانواده به حساب می آید. اما ثبات و نگهداری این ازدواج چندان اهمیتی ندارد چرا که طلاق در این کشور بیداد می کند، در سنین کم ازدواج و بلافاصله بچه دارمی شوند و پس از مدت کوتاه طلاق؛ و مادر می ماند و آن فرزند تا آخر عمر. حتی شاهد زنهایی بودم که در زمان بارداری از شوهرشان جدا شدند.



ثبت ازدواج به صورت رسمی در روسیه بسیار کم پیش می آید اکثرا" با مرد مورد علاقه خود زندگی می کنند و اسم آن را نیز ازدواج شهروندی گذاشته اند. که طبیعی است، چرا که نبود هیچ تعهد دوطرفه ای جدایی راحت تر م کند. دوام این نوع زندگی ها که بسیار شایع است کم می باشد.



زنان در روسیه همانند یک عروسک خیمه شب بازی دست به دست می چرخند و همانند کالایی اسیر دست های مردان هستند. بچه دار شدن از دیدگاه دختران روسیه بسیار مهم است چرا که در زمان کهنسالی باید کسی باشد که به آن تکیه کنند و از آن جاییکه از نظر روس ها زن جنس ضعیف به شمار میآید ، لذا نبودن فرزند فاجعه بزرگی برایشان به حساب می آید چرا که در دوران کهنسالی کسی باید مراقبتشان کند و آپارتمانی که دولت به او داده را به فرزند خود به ارث گذاشته تا دولت مصادره نکند. اگر تا سن 27 – 30 سالگی ازدواجی رخ نداد و یا مرد مورد پسندی حتی برای ازدواج شهروندی نبود ، سعی میکنند تا مرد خوش قیافه ای را پیدا کرده تا فقط برای باردار شدن با او نزدیکی کنند تا فرزندی داشته باشند. سقط جنین در روسیه بسیار زیاد است و از نظر قانون مجاز.



اکثر روسها افراد تند خو ، بسیار یک دنده و بد دهن هستند ، حتی مودب ترین فرد، در هنگام عصبانی شدن از حرف های رکیک استفاده میکند این امر حتی در تلویزیون روسیه نیز به راحتی نشان داده میشود، یادم است که در مجلس دومای روسیه رهبر لبیرال دموکرات، آقای ژیرینوسکی به یکباره عصبانی شده و شروع به حرفهای رکیک زد و یا فلیپ یکی از معروفترین خوانندگان روسیه در یک مصاحبه تلویزیونی ناگهان از الفاز رکیک استفاده میکند و به یکی از خبرنگاران مطرح فحاشی می کند که در تلویزیون کشور نیز پخش می شود ، به گفته خود روس ها زبان روسی بدون الفاز رکیک بی معنی است و تکمیل کننده این زبان به شمار می آید.



در کشور شوروی سابق اقوام و نژادهای بسیاری بودند مثل تاتارها،آذربایجانی ها، قزاق ها، تاجیک ها و ... که در زمان شوروی همه در کنار هم زندگی می کردند و در ساخت کشور به نوعی نقش داشتند، قزاقستان و قرقیزستان گوشت و غله این کشور را تامین می کرد، میوه از مناطق غربی مثل اکراین،آذربایجان تاجیکستان و ازبکستان به سراسر کشور می رفت. اما بعد از فروپاشی به یکباره تنفر شدیدی از این نژادها به چشم می خورد، این افراد را به القابی مثل خاچیک و یا نی روسکی به معنی غیر روس می نامند و هیچ کس حاضر به معاشرت،معامله، و یا هیچ گونه ارتباط اجتماعی با آنها نیست، در بعضی از ارتباط ها بین خود روس ها زمانی که دو روس به گفتگو می پردازند اگر طرف مقابل مبحثی را متوجه نشود به مسخره طرف دیگر می گوید: چیه؟ نمی فهمی ؟ مگه غیر روس هستی؟ . لحجه این افراد نیز وسیله ای برای تمسخر است و تمام جُک ها برای آنها ساخته میشود. ازآن جاییکه زندگی در روسیه طرفند های خودش را دارد و افراد خارجی که وارد این کشور می شوند در مرحله اول گیج و مبهوت هستند و نمی توانند مطابق با شرایط معمول و معقولی که در کشور خود داشتند زندگی کنند ، لذا حرکاتی را انجام می دهند که از دیدگاه روسها خنگ و احمقانه به نظر می رسد ، لذا خارجی ها را، به احمق و خنگ نسبت می دهند، بطور مثال : بادجه خرید بلیط قطارهای بین شهری در کیوسک هایی است که فقط مردم روسیه می دانند که کجا است ، هیچ کجا تابلویی نه به زبان روسی و نه به زبان انگلیسی در معرض دید عموم نیست لذا افراد خارجی با سوارشدن در قطار، جریمه می شوند،کنترل چی نیز از این موضوع با خبر است و معمولا" وقت خود را صرف کنترل بلیط افراد روس نمی کند و دنبال خارجی ها و یا غریبه ها می گردد و شکارش را در بین چنین چهره هایی به دام می اندازد. به یاد دارم در ترمینال قطارهای بین شهری حومه (مثل تهران – کرج ،مسافت های کوتاه) مدت ها به دنبال بادجه خرید بلیط گشتم و چون پیدا نکردم و از آنجاییکه ملت پر مهر روسیه نیز در جواب دادن به سوال کمی کم لطف هستند پیش خود فکر کردم شاید در ترن بشود خرید، سوار شدم و بعد از چند لحظه از 100 نفری که در یک واگن بود کنترل چی بلافاصله یک راست به سراغ من آمد و مرا جریمه نمود و رفت ،وقتی سوال کردم از کجا می توانستم بلیط تهیه کنم ایشان آدرس پیچ در پیچی در زیرزمین ایستگاه به من دادند. در آن لحظه که جریمه می شدم از نگاه مردم می خواندم که همگی در دلشان می گفتند ای خارجی احمق، افراد دیگری نیز بلیط نداشتند مثل بچه مدرسه ای ها که پول بلیطی که از پدرو مادرانشان می گیرند را صرف خرید سیگار می کنند ولی آنها جریمه نمی پردازند و در عوض شروع می کنند به پیاده روی در قطار و از این واگن به واگن دیگر و از دست کنترلچی فرارمی کنند، تا اینکه نهایتا" به مقصد می رسند و پیاده می شوند.



نمی توانم بگویم روس ها نژاد پرستند ولی از دیدگاه آنها تمام حرکات و نحوه زندگی و آداب و رسوم دیگر ملتها مخصوصا" امریکایها و یا سایر افراد که قبلا" جزو خودشان بودند یعنی همان غیر روسها،همه اشتباه رفتار می کنند ولی رفتار روسها درست و منطقی است. این طرز تفکر به خودخواهی بیشتر نزدیک است تا نژاد پرستی . تنفر روس ها از افراد نی روسکی شوروی سابق در حدی است که حتی گروهی در روسیه شروع به کشتارهای مخوف شبانه در سطح شهر های مسکو و سنت پترزبورگ می کنند این جنایات شامل افراد خارجی که چهره های آسیایی هستند نیز می شود. همه مردم روسیه از مسکویی ها متنفرند، شهرهای دیگر معتقدند مسکویی ها افراد مغرور و پرمدعا و سردی هستند و پایتخت نشینی ، باعث شده تا آنها را تافته جدا بافته ای کند.



روسیه صنایع هوایی،فضایی،ماشین سازی،صنایع سنگین،کشتی سازی و زیردریایی سازی،دانشکده های قوی فنی و هنر ، را دارد،بزرگترین منبع ذغال سنگ و چوب دنیا در روسیه است ،طلا،نفت،گاز طبیعی به وفور دارد. اما چیز دارد و هیچ چیز ندارد.



روس ها در عین حال که بسیار زیرک و سیاست مدار هستند ولی در عین حال بسیار ساده لو می باشند ،تنها یک راه حل ساده دارد که آنها را راحت با روش های ساده ای اسیر تمایلات خودت می کنی،نقطه ضعف هایی دارند که به راحتی می شود آنها را شناخت و استفاده کرد. نسبت به ایرانی ها هیچ تعصبی ندارند ،رفتارشان ملایم است و توهین آمیزنیست، در کتاب های مدارس، امپراتوری فارس (مادها) نگارش شده و تدریس می شود ، از ایرانی ها به عنوان افراد پولدار و با اصل و نسب دار یاد می کنند، البته در مواقعی بعضی ها ایرانی ها را با اعراب اشتباه می گیرند و از آنجاییکه خط ما نیز شباهت به عربی دارد معمولا" بعضی از معضلات جامعه عرب را به ما نیز نسبت می دهند که معروف ترین آنها ، تعدد زوجین ،نداشتن حقوق اجتماعی زنان برابر با مردان است. تبلیغات سوء مخالف ایران از طرف امریکا و نداشتن شناخت و نبودن مراکز اطلاع رسانی از ایران، عواملی است که وجه ایران را در روسیه کمی خدشه دار کرده.



در روابط با روس ها باید به چیزهایی که آنها احترام می گذارند احترام گذاشت، بلف در روسیه معنایی ندارد اگر کسی شما را تهدید کرد، به بلف نگیرید مطمئن باشید به آن عمل می کند. روس ها فقط یک فرصت به آدم ها می دهند پس بنابراین باید احتیاط کرد و بی گدار به آب نزد تا روابط را تیره نکرد، از آن جایی که،معمولا" درجامعه روابط بین افراد بویی از معرفت ، انسانیت،امانت داری و اعتماد ، ترس از خدا برای پایمال کردن حقوق انسان ها، لطف و محبت ، بخشش و ایثار،کمک به هم نوع ، و تمامی ارزش های والای انسانی ، نبرده ،لذا براساس تفکر ایرانی خودم سعی داشتم که به افراد نیازمند کمک مادی و معنوی داشته باشم، اما با برخورد بسیار تعجب آوری روبرو شدم، در روسیه افراد سعی می کنند از کمکهای بلاعوض افراد بپرهیزند چرا که از دیدگاه آنها اگر کسی به شما کمک کرد و توقعی نداشت ، تو دربرابر وی ملزم به جبران می شوی و در خیلی جاها شخص علی رغم اینکه نشان داده کمک بلاعوض خواهد بود اما در جایی تو مدیون او هستی و باید جبران کنی ، این مورد یکی از سوژه های داغی است که مردم برای همدیگر به راحتی پاپوش می سازند ، با نیت قبلی و سوء، کمک می کنند و در جایی در کنج دیوار گیرت می اندازند و مجبورت می کنند تا جبران لطفشان را انجام دهی.



اگر به روسیه سفر کردید و ناخودآگاه شخصی در پیاده رو جلویتان را گرفت و درخواست سیگارکرد یا درخواست پول توصیه میکنم که بی دردسر به درخواستش جواب دهید مخصوصا" در خیابان های خلوت تا دردسری برایتان بوجود نیاید ،مثلا" ممکن است از پشت سر یکدفعه چیزی تو سرتان بخورد. اگر از خیابانی عبور می کنید که مجتمع های بلند مسکونی دارد توصیه می شود، که از زیر پنجره ها عبور نکنید (مخصوصا" در شب) چون ممکن است بطری خالی در فرق سرتان فرود آید، لطفا" بیش از 10 متر از ساختمان فاصله بگیرید. در روسیه به ظاهر نباید توجه کرد چرا که تبل توخالی است. افراد خوش پوشی را می بینید که اگر تحقیق کنید می فهمید که بی خانمان هستند و در بیقوله ها زندگی می کنند ، از آن جاییکه در روسیه فقط به ظواهر توجه می شود لذا مردم نیز به ظواهر نگاه می کنند ، توصیه میشود در این کشور ظاهر خود را بسیار زیبا نگاه دارید.



در این کشور اکثر شغلهای سخت برای زنها است،رفتگر،بنا،نقاش،راننده کامیون،مترو،ترآنوا،اتوبوسهای بین شهری ،کارگر ساختمان سازی و غیره. اصولا" زن هایی که شوهر ،از نوعی که معتفد باشد، مرد خانه موظف به تامین نیازهای خانواده است ، دارند؛ تعدادشان بسیارکم است،درنتیجه اکثرزنان روسی مجبورند نان خود را خود درآورند و اگر یک روز کار نکنند گرسنه می مانند (زندگی در روسیه روزانه است) به عبارتی نان آور خانه زن است نه مرد ، تا جاییکه خرج مشروب و سیگار شوهر را نیز آنها باید بدهند ، البته این خوشایند هیچ کس نیست و تن دادن به چنین خفتی برای هیچ کس قابل تحمل نیست، اما اگر شما هم روزی چند بار کتک بخورید و تهدید به اینکه یا نقص عضو می شوید و یا می میرید ، مجبور بودید بسوزید و بسازید، این را بدانید که در صورت شکایت به مراجع قانونی آنقدر باید مدارکتان مستند باشد که بتوانید با دوندگی های زیاد چیزی را ثابت کنید ولی بدانید که مراجع قضایی روسیه اهمیتی به مورد شما نمی دهند چرا که درگیری های مهمتری دارند ،پرونده های قتل های بزرگ،فجایع متعدد و تکاندهنده ای که واجبتر از موضوع شما است که دیگر وقتی برای دعوای زن و شوهری نمی گذارد، اما اگر تمام دستگاه قضایی روسیه برای شما بسیج شود، مطمئن باشید هیچ مرد روسی حتی از نوع کُدن نیز چنین مدارکی را از خود بر جا نمی گذارد و حتی به شما فرصت نوشتن شکایت نامه را نمی دهد ، این مسئله که زن ها خرجی مرد ها را میدهند موضوع تازه ای نیست همه حتی خود روس ها به وضوح می دانند، این مردان را در روسیه به نام " آلفینز"می نامند، تعداد زن ها نسبت به مردها بیشتر است و زن ها تشنه محبت هستند،تشنه کانون گرم خانواده،یعنی همین زندگی پر مهر خانواده های ایرانی. بیشتر زن های روسی دچار سرخوردگی های شدید هستند ،اکثر آنها تجربه تلخ تجاوز به عنف را دارند و این ماجرا شدیدا" آنها را دچار افسردگی ،سرخوردگی و عقده های درونی کرده، تمایل شدیدی به ازدواج با خارجی ها مخصوصا" اروپایی ها دارند تا از منجلابی که درون آن زندگی می کنند بیرون بیایند، اکثریت زنهای روسی از مردهای روس بدشان می آید و خارجی را برای ازدواج ترجیح می دهند، مردهای روس را بی لیاقت و بی کفایت توصیف می کنند. زن های روس بسیار مقاوم و باهوش و با معرفت هستند و اگر از مردشان خوبی ببینند هرگز کاری نمی کنند که او را از دست بدهند، بسیار کم توقع و موقعیت سنج و در مواقع خاص، زمانی که شوهرشان مرد زندگی باشد، بساز هستند. از آن جاییکه مردان روسی بسیار هوس باز هستند لذا زنان نیز برای جبران ابایی از خیانت متقابل به مثل ندارند.



زندگی با زنهای روس ویژگیهای خاص خودش را دارد، نباید زیاد به آنها میدان داد چرا که جنبه نداشته و به سرعت تاخت و تاز می کنند ، پس در زمانهایی نیز باید داد زد و دعوا راه انداخت حتی بدون دلیل ،چرا که آنها به زندگی آرام و بی دردسر عادت ندارند و زندگی راحت آنها را افسارگسیخته می کند و کلا" برخوردهای مردانه وار و نشاندادن قدرت مردانه ،در مواقع لازم و به جا باعث می شود مردشان جزابتر برایشان جلوه پیدا کند . در روسیه هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و به سرعت در حال تغییر است. زن ها به هر خواسته مرد سر تعظیم فرود می آورند به شرطی که آن مرد فقط مال او باشد.



مردهای روسیه را می شود به چند گروه تقسیم کرد؛ یک سری که در زندان ها هستند، سری بعدی افرادی که از زندان آزاد شدند وبا باج گیری مشغول گزران زندگی، تند خو و بسیار بد دهن و زورگو هستند،افرادی که الکلی و معتاد هستند و چیزی جز مرده متحرک نیستند،و یک سری که جزو تعداد بسیار نادر و کمی هستند که شغل آبرومندانه دارند و دارای خانواده و فرزند می باشند.خیانت به همسران در مردان روسی رواج فرآوانی دارد، همسران رسمی و غیر رسمی (ازدواج شهروندی) فرقی ندارد، حتی در آن دسته از مردان با شخصیت و خانواده دوست که در حفظ کانون گرم خانواده می کوشند نیز این اعمال به چشم می خورد،اصولا" پایبندی های اخلاقی به صورت 100% وجود ندارد. تنبلی و بی مسئولیتی نسبت به اداره خانواده خصوصیات نُظُهورنیست،شکمو بودن آنها موضوع جالبی است که یکی از شگردهای زنان برای دست یابی به اهدافشان به حساب می آید، ،پذیرایی خوب از مردش عامل موثری است که همه زنها به خوبی می دانند. حتی سالها زندگی مشترک هم باعث نمی شود که همسری به شوهرش و یا برعکس شوهری به همسرش اطمینان 100% داشته باشد. زندگی هایی که حتی پس از 20 سال به راحتی از هم پاشیده شده، کم نیست، این زندگی ها حتی درقشرهای تحصیل کرده جامعه به چشم می خورد. تند خویی و خشونت مردهای روسیه به نوعی رمز موقفیت در زندگیشان به حساب می آید.در روسیه مردی موفق است که زور بازو داشته و خشن باشد چرا که در این مملکت قانون جنگل بهترین و راحت ترین و موئثر ترین راه حل است.



عمر متوسط روس ها بالا است ، چرا که یک روس از لحاظ روانی خود را در سلامت کامل نگاه می دارد و همواره غم و غصه های زندگی را از خود دورمی کند، حتی در روستاها اگر امکانات آب لوله کشی نباشد ، بار،مشروب فروشی ،کاباره، و خانه های فحشا وجود دارد.فضولی در روسها بسیار شایع است و کنکاش در زندگی دیگران را واجب و جالب می دانند چرا که شاید درجایی از آن شخص آتویی بگیرند که بدردشان بخورد و بشود استفاده کرد. دهن بینی نیز یکی از خصوصیاتی است که در کمترین زمان اقامتتان در آن کشور به راحتی قابل توجه است. ، غیبت را دوست دارند، اگر در شهر کوچکی باشی و بخواهی تو را بشناسند کافی است با یکی از اهالی آنجا ارتباط برقرار کنی (مخصوصا" پیرزنها) مطمئنا" در مدت کوتاهی همه از وجود تو آگاه می شوند. در روزها ،معمولا" از گزند کنجکاوی پیرزن هایی که در کنار ورودی آپارتمان ها در روی نیمکت نشسته اند در امان نخواهی ماند،در هر ساختمان معمولا" یک سرایدار دارد که از کنجکاوی های او کسی رهایی ندارد.



معمولا" در روسیه اگر برای کسی مشکلی بوجودآید ،سراغ پلیس نمی رود، چون نه تنها نتیجه ای نمی گیرد، بلکه اوضاع را وخیم تر کرده و خودش را انگشت نما می کند، مافیا تنها راه نجات است. با کمک آنها که البته رایگان نیز نمی باشد می تواند زودتر به نتیجه برسد. مدارک تحصیلی در هر مقطع به راحتی در روسیه خریدنی است.



از دل برود هر آنکه از دیده رود ، این موضوع در میان روس ها 100% صادق است.



روس ها از کودکی می آموزند که متکی به خود باشند، لوازم و آلات بازی بچه ها، میله ، نردبان ها و بارفیکس هایی است که از آن بالا و پایین میروند،از بچه گی عادت می کنند که بی مهابا وگستاخ باشند، از نگهداری حیوانات خانگی بسیار لذت می برند، سگ و گربه از حیواناتی هستند که مثل نمکدان در تمامی خانه ها پیدا می شود،مخصوصا" سگ که به دلیل امنیت پایین روسیه استفاده حفاظتی نیز دارد. روس ها افراد بی پروایی هستند ،خجالتی نیستند ، نقش خوب بازی می کنند. حتی یک آدم آماتور نیز می تواند بازیگر خوبی باشد، از حرف شنیدن زود خسته می شوند و به عمل بیشتر توجه دارند.اگر می خواهید ارتباط نزدیک و سریعی با یک روس برقرارکنید دنبال سوژه ای باشید تا برای او حالت "اگزوتیک" نو و خارق العاده و متفاوت داشته باشد، بلافاصله ارتباطتان برقرارمی شود و شما را به مشروب خوردن دعوت می کند. بدانید اگر بدون توقع با کسی دوستی کنید او همواره دوست شماست و خوبی شما را می گوید. تنها راه ارتباط با یک روس دانستن کامل زبان روسی است . انگلیسی در این کشور کاربردش صفر است. اگر می خواهید با یک روس بی پروا حرف بزنید شک نکنید ،خجالت را کنار بگذارید و هرچه دل تنگتان می خواهد بگویید. عاطفه تنها راه نفوذی است که، می توانید از این طریق بر درون روس ها رخنه کنید. وقتی از آنها تعریف و تمجید می کنید خوششان می آید.



روس ها افراد بزدلی هستند ، قدرت آنها فقط زمانی است که در جمع خودشان باشند، قدرتمند ترین و پرادعاترین آدم در روسیه پس از اینکه در خلوتی ویا در غربت به دام بیافتد بسیار بزدل و فرمانبردار می شود اما چنین ریسکی را هرگز نمی کنند و سخت میشود آنها را در چنین شرایطی گیرانداخت. روس ها جرات و شهامت سفر به خارج از مرزها را به این راحتی ها ندارند ، معمولا" احتیاط آنها این اجازه را نمی دهد که به راحتی ریسک کنند . ترسو هستند و به سلامت بدن خود بسیار اهمیت می دهند. زمانی میتوانی بر روس ها فرمانبری کنی که کاری کنی که فرمانبری از تو یکی از نیازهای حیاطی اش باشد، احتیاج یکی از این عوامل است، روس ها خاصیت زندگی جمعی دارند از انزوا دوری می کنند و جمع پذیرند،کارهای جمعی نیز از ویژگی های بارز روسها به شمار می رود. اجتماعی هستند و اگر یک روس را به حبس ابد محکوم کنید بهتر از آن است که به سکوت محکوم کنید. خود ساخته هستند، مهم نیست که آن خانم پزشک است ولی تعمیرات و نقاشی منزلش را خودش انجام میدهد. آقایی که استاد دانشگاه تاریخ است در مزرعه شخصی اش خودش تمام امور را انجام می دهد و از آن لذت می برد. روس ها خشک و بی انعطاف هستند، ساعت کار از 9 صبح شروع میشود 8.59 دقیقه حاضر به شروع نیستند. در قوانین راهنمایی و رانندگی نیز همین طور، به طور مثال: طبق قانون حق تقدم با من است ماشینی تا نیمه خیابان از فرعی به جلو آمده و من که در اصلی میرانم با شدت و سرعت به این ماشین می زنم ، و حاضر نیستم که ترمز کنم تا او رد شود ،چرا؟



خیلی ساده است چون قانون حق تقدم را به من داده.



با وجود اینکه روسیه کشور پهناوری است و فاصله های شهر ها با هم بسیار طولانی ست اما بزرگترین و قدرتمند ترین شبکه ریلی دنیا را دارد، مسافرت ها اکثرا" با قطار انجام می شود ، اکثر مردم به دلیل گرانی هواپیما و بعضی ها به دلیل امنیت پایین آن، قطار را برای مسافرت انتخاب می کنند. زمستان هایی سرد دارد که به دو دسته تقسیم میشود ، زمستان سرد و زمستان خیلی سرد، یا به عبارتی زمستانهای سبز و زمستانهای سفید . 9 ماه در سال سرد است و بهار و تابستان عمر کمی دارد ، در روسیه به دلیل داشتن آب و هوای خاص ،شروع غذا باید با مایعات داغ و سوپ باشد و مواد پرچرب و مواد غذایی دریایی زیاد مصرف می شود. سیب زمینی و کلم در برنامه غذاییشان به وفور به چشم می خورد،سرما به داد این مردم رسیده چرا که بهداشت در آنجا رعایت نمی شود ولی دمای 30- درجه ،عفونت و بیماری ازبین می برود.



فقر،فحشا،بزهکاری در روسیه بیداد می کند. پس از فروپاشی شوروی ،همانند گرسنگان به سرعت در زمینه فحشا پیشرفت زیادی داشته و فرهنگهای غرب و امریکایی رشد بالایی داشته اند مخصوصا" در نسل جوان 18-30 سال .



دختر 11 ساله ای که مشروب را با چه ولعی می خورد و سیگار می کشید، پسر 7 ساله ای که در ترمینال قطار به جیب بری و جمع کردن ته سیگار روشن مردم می پرداخت و به راحتی و بدون خجالت در ملع عام سیگار می کشید، پسر 10 ساله ای که به جرم دزدیدن 1 کیلو شکر 3 سال محکوم به حبس شده بود،این گوشه کوچکی از حاصل گردش ما در شهر بود. .



اعتقاد به خداوند یکتا و معاد تقریبا" در بین مردم جایی ندارد، زندگی نمی کنند تا جایی جوابگو باشند،زندگی می کنند که دمی لذت ببرند. دین رسمی روسها مسیحی و ارتدکس است، اما تعداد معدودی به واقع مسیحی هستند. روس ها اگر بدانند می توانند سر شما کلاه بگذارند حتما" این کار را می کنند ولی برعکس اگر بفهمند که نمی توانند، حتما" این کار را نمی کنند. جوانان تمایل به رفتن سربازی ندارد چرا که جو فوق العاده بد با فشارهای سنگین از طرف سربازان قدیمی به سربازان جدید و شرایط بدی که حکم فرما می باشد،معدود جوان هایی را سلامت از این دو سال بیرون می آورد و نظارت دولت دراین مورد مجود ندارد. طبق قانون روسیه مردها از 27 سالگی به بعد معاف می شوند و اگر تا این سن یا درس بخوانی،یا فرار کنی از این عذاب بزرگ و مردن تدریجی نجات پیدا می کنی. در روسیه همه افراد چه خارجی و چه تبعه روس باید در شناسنامه خود مهر پلیس مبنی بر ثبت آدرس محل سکونت را داشته باشند، چنانچه در سفر باشید و قصد اقامت بیش از 3 روز را دارید باید به نزدیکترین اداره پلیس رفته و یا در هتلی ثبت آدرس اقامت داشته باشید. بدون این ثبت آدرس فرد در روسیه هیچ هویتی ندارد حتی در ساختمان های تجاری در مسکو بدون این مهر اجازه ورود نمی دهند ، و در کنترل خیابانی با نداشتن این مهر بلافاصله بازداشت می شوید.



دانشکده های قویی در رشته های هنر،مهندسی،صنایع،ریاضیات ،کامپیوتر وجود دارد. در هر شهر و یا روستا تئاتر وسالن موسیقی و اُپرا وجود دارد. به اپرا بسیار علاقه دارند. سینما یکی از تفریحات با کلاس و سالم روسیه است. فصل گرما و تابستان 99% مردم به مرخصی می روند و حتما" خودشان را باید برنزه کنند، من دلیل این اصراربه برنزه کردن را نفهمیدم. بگذارید آرزوی یک فرد روس را برایتان بگویم: داشتن یک پالتو پوست شیک،داشتن یک کلا ه پوست ، ماشین و یک آپارتمان. عاشق تغذیه در رستوران و کافه ها هستند، غذا خوردن در خانه را کسر شان می دانند و معتقدند بدبخت بیچاره ها هستند که منزل غذا میخورند.



طبیعت زیبا و بکری در جای جای روسیه می شود پیدا کرد و منبع عظیمی از چوب و ذغال سنگ در این کشور به چشم می خورد. رشوه خواری در سیستم اداری و پلیس روسیه بیدا می کند.



وکیل،قاضی،پلیس ،زن ، مرد ، همه خریدنی هستند ولی قیمت ها و روش های خرید متفاوت است.



مواظب باشید گول زنهای زیبای روسیه را نخورید ،در پشت این زیبایی امکان دارد پلیدی و مکاری وحشتناکی پنهان باشد هذف پول شماست.



آنچه در این نوشته ها بیان شد ، نه قصد بدگویی بود و نه خصومت از روسیه بلکه عینا" دیده هایی که حاصل زندگی در این کشور بود بازگو شد.



روسیه کشور قدرتمندی است،تکنولوژی، فضا ،ماشین آلات ،صنعت،کشاورزی و تولید غلات، تسلیحات،کشتی سازی و زیردریایی سازی،صنایع هوایی و هواپیما سازی، برق و نیروگاه های اتمی، ارتش قدرتمند، همه اینها را با داشتن چنین بلبشویی در جامعه خود دارد.



مسکو و سنت پترزبورگ از شهرهای بسیار زیبای روسیه هستند ، امسال مسکو مقام اول را در رتبه گرانترین شهر دنیا را کسب کرد. روزانه در این شهر 2ملیون نفر وارد و خارج می شوند. در مسکو 6ساختمان یکسان عظیم و زیبایی وجود دارد که در 6 نقطه شهر به زیبایی خودنمایی میکنند،این ساختمانها به دستور استالین ساخته شد، وزارت امورخارجه مسکو یکی از این ساختمانها می باشد.





اگر می خواهید ماهی هایی بخورید که هیچ کجای دنیا نیست به ولادیوستوک بروید، اگر می خواهید طبیعت بکر و زیبا ببینید به کامچاتکا سفر کنید،اگ رموزه و یا آثار باستانی مورد نظرتان است، به مسکو و سنت پترزبورگ بروید ، می خواهید افراد با ملیت کره ای، ببینید که به جای زبان کره ای روسی حرف می زنند به ساخالین بروید( جایی که تبعید گاه کره ای ها بوده) نژاد مغول می خواهید ببینید به اولان اوده بروید، جنگل های انبوه و یا همان تایگا را در سیبری و نوسیبرسک بیابید.



آب و هوای معتدل و ساحلی زیبا می خواهید به "رستُو نا دانُو" بروید . سرما می خواهید بروید قطب شمال جاییکه تابستانها 15- درجه می باشد البته در آنجا نژاد چوکچیک ها را می بینید یا همان اسکی موها که زبان روسی نمی دانند ولی در روسیه هستند.



زنان روسیه




شاید ناهنجاریهای اجتماعی در مسائل زنان در همه کشورهای دنیا کم نباشد،حتی درکشور خودمان،اما ایران در مقایسه با سایر کشورهای دیگر ، به دلیل پایبندیهای مذهبی و اخلاقی و نجابت ذاتی ایرانی ها درامورمربوط به خانواده و دید مردان ایرانی به مقام زن ، حمایت هایی که چه در دین اسلام و چه در فرهنگ ایرانی اززن، به عنوان یک وظیفه بر گردن مردان قرارداده است ،مکانی امن را برای زنان ایجاد می کند و رفاه اجتماعی برای آنها، نسبت به سایر کشورهای دیگر بدست می آید.

مواردی که دراین گزارش ذکر می شود،نگاهی کوتاه به اوضاع فرهنگی و جایگاه زنان در جامعه روسیه است .بعد ازفروپاشی شوروی سابق و بازگشایی درهای این کشور به روی غرب،جامعه روسیه که خود را پشت میله های کمونیست زندانی می دید،افسارگسیخته ،بی بندوباری را به بهانه آزادی و دموکراسی رواج داد. یکی از این موارد ازدواج های مدنی یا شهروندی است،که ازبین بردن ارزشهای فرهنگی،ارزشهای خانواده،حرمتهای بین زن و مرد،و پایین آوردن موقعیت اجتماعی و حقوق زنان در جامعه است.

ازدواج شهروندی که در روسیه به آن " گراژدانسکی براک Grazhdanski Brak " می نامند، به این معنی است که یک زوج می توانند سالیان طولانی در کناریکدیگر زندگی کنند،بچه دار شوند ولی زن و شوهر قانونی نباشند ،همین که شخصی را انتخاب و با او زندگی می کنند را کافی دانسته و نوعی ازدواج می دانند، این نوع ازدواج بدون هیچ محدودیت اخلاقی و قانونی به آنها اجازه می دهد تا هرزمان که بخواهند،رشته عاطفی را پاره کنند و شخص دیگری را جایگزین نمایند،به نوعی اهمیت ندادن به اصول خانواده و اخلاق،اصولی که در همه ادیان به آن به صراحت تاکید شده.

بر اساس آمارها وگزارشات متخصصان جامعه شناس در روسیه،هردوعقد رسمی در این کشور یکی منجرب به طلاق می شود. که این آمار در ده سال گذشته ،ازهر سه عقد ،یکی را به کام طلاق می کشانده، نشان می دهد. زن و شوهر هایی که برای رهایی خود ،کودکان بی پناه را قربانی کرده و خوشبختی را در آزادی و طلاق می بینند،به نوعی پس از ازدواج ،محدودیت هایی احساس کرده که به آنها عادت نداشته و نکاح را نوعی مقید سازی در قفس زندگی می دانند.

طبق آمارها،36% زندگی های مشترک رسمی در روسیه که یک سال از عمرآنها گذشته سرانجامش به طلاق کشیده شده،همچنین،18% سه تا چهار سال ، 28% از پنج تا 9 سال،22% از ده تا 19 سال ، 4/12% از 20 سال به بالا به سرنوشت طلاق دچار می شوند.

جو حاکم برجامعه روسیه به طوری است که ،به جز تعداد معدودی از جمعیت 148 میلیونی روسیه، الباقی تشکیل خانواده را نه برای ساخت جامعه کوچکی که در آن پایبندی های سالم اخلاقی رشد می کند و دو زوج جوان را به تکامل معنوی و دنیوی می رساند ،بلکه ، هدف از ازدواج چیزی جز داشتن یک فرزند برای یاری گرفتن و تکیه گاه دوران کهنسالی نیست.

در این کشور،اکثر زنهای مجرد بالای 25 سال احساس افسردگی و خطرشدیدی نسبت به آینده خود دارند،چرا که نداشتن فرزند تهدید بزرگی برای دوران کهنسالی آنها ست. تعداد زنان نسبت به مردان تقریبا" یک و نیم برابر است .اکثر زنهای روسی شادابی و طراوت خود را تا سن 25 سالگی می دانند و معتقد هستند، توجه مردان به آنها بعد از این سن بسیار کم شده و شانس آنها در رقابت با جوانترها بسیارکم خواهد شد.

اکثر زنهای روسی امیدی به داشتن کانون گرم خانواده را ندارند و پیشاپیش می دانند که ازدواجشان دوام کمی خواهد داشت و نمی توانند به عنوان یک تکیه گاه روی شوهر خود حساب باز کنند ، لذا از ابتدای زندگی مشترک برای متولد کردن یک فرزند و تلاش برای ساختن زندگی و اندوخته اقتصادی، سیاست های خود را پایه ریزی می کنند.

پس ازفروپاشی اتحاد جماهیرشوروی،و نفوذ فرهنگ غربی و رشد آن،واژه ای نو به نام" روس جدید" شکل گرفت،یعنی نسل جوانی که با روحیه غربی سعی در ازبین بردن فرهنگ و آداب روسوم قبلی دارد. تب تندی که زود عرق می کند را در میان روس های جدید می بینیم که ،در سنین 17- 18 سالگی،ازدواج کرده،19 سالگی بچه به دنیا آورده و در 20 سالگی طلاق می گیرند. فارغ از پیش بینی درمورد آینده فرزند طلاق، شروع به آموزش و پرورش او بدون پدر می کنند. قانون روسیه ،حق قیومیت فرزند را به مادر می دهد، به همین دلیل خیلی از فرزندان حتی پدر خود را تا آخر عمر ندیده و حتی نخواهند شناخت.

لقب ازدواج نقره ای ، به زوج هایی که 25 سال در کنارهم زندگی مشترک را ادامه داده باشند می دهند، و دولت به پاس این ازخودگذشتگی و تفاهم و برای تشویق مردم به حفظ کانون گرم خانواده، در جشنی ضمن اهداء لوح تقدیر، جوایز نقدی به زوجین تقدیم می کند.

ازدواج طلایی لقب دیگری است که به زوج هایی با قدمت 50 سال داده می شود،وآنهان نیز در جشنی با شکوه از طرف دولت تقدیر و جوایز نقدی دریافت می کنند.

تعداد بیشتر زنان نسبت به مردان،بی بندوباری زنان در جامعه، ازجمله عوامل مهمی برای تشویق مردان به هوس رانی ، و در نهایت ازهم پاشیده شدن کانون خانواده است.

افکار عمومی جامعه نسوان در روسیه معتقد است، مرد پایبند و قابل اطمینان در این کشور بسیار کم است و مردهارا به چند دسته تقسیم بندی می کند، تعدادی کثیری در گروهای باج گیر و تبهکار و یا به اصطلاح روسها "باندید" یا همان مافیا هستند و روحیه بسیار خشن و قلدرانه ای دارند ، زورگو می باشند و ارزشی برای خانواده و زن قائل نیستند، دریچه دیدشان نسبت به دنیا فقط زوربازو است که آن را تنها عامل حیات در این دنیا می دانند و از آنجاییکه خشونت برایشان امری روزمره و عادی است لذا ، برایشان تفاوتی ندارد با چه کسی و چه جنسی اقدام به خشونت می کنند.

تعداد دیگری از مردان که در زندانها برای مدت طولانی محبوس هستند،تعداد دیگری در درگیریهای مافیایی جان خود را از دست داده اند،و دست آخر تعداد کمی که پایبند به زندگی هستند ولی از شیطنت های ذاتی خود که هرازگاهی است دست برنمی دارند.

معمولا" زنها به تنهایی مسئولیت زندگی را به عهده می کشند،ازکارهای سخت و دشواری مثل:بنایی،نقاشی،رفتگری،دریغ ندارند چراکه زندگی سخت است مخصوصا"، بدون حمایت مرد در امور اقتصادی، و معنوی سخت تر.

در تقسیم بندی زنان روسیه ازلحاظ اجتماعی باید گفت:

تعداد بیشماری اززنان با فرزند خود در بهترین دوران زندگی و در عنفوان جوانی تنها هستند و با مشکلات اقتصادی و عاطفی دست و پنجه نرم می کنند،گروهی دیگرنمی توانند از شرشوهرالکلی و یا "باندید" خود خلاص شوند و به ناچار،شبانه روز کارمی کنند تا مخارج مشروبات الکلی او را بدهند،تا از کتک خوردن درامان باشند،و همواره ترس و وحشت از او مثل سایه ای سیاه و شوم در زندگیشان قدم به قدم درتعقیب است. گروه دیگری از زنان، شاهد تجربیات تلخ دیگران هستند و حیران و سرگردان به سمت بی بند و باری کشیده می شوند،و فقط گروه کمی که در اقلیت هستند دارای زندگی نسبتا" آرامی می باشند.

رفتار مناسب شوهر با زن،الکلی نبودن او،ابراز عشق و محبت به همسر و احترام به عنوان شریک زندگی ،تامین مالی و معنوی خانواده، را دیگر درکتابها و مقالات می شود خواند،به امید پیداکردن آینده ای که بتوان موارد ذکرشده را درجایی ازاین جهان پیدا کنند،مهاجرت زنهای روس به کشورهای دیگر، برای جستجوی همسرخارجی و غیر روس و یا سایت های آشنایی اینترنتی بسیار پررونق شده است.

با نگاهی گذرا به سایت های آشنایی که تعداد آنها از برگ درختان روسیه نیز بیشتر شده و روز به روز نیز درحال توسعه است،جملاتی مثل: ازدواج با خارجی،عشق واقعی را پیدا کنید،اگر خواهان زندگی همراه با عشق و محبت و آینده ای درخشان هستید،ما به شما کمک می کنیم؛ را می بینید.

در میان یکی از سایتها به جمله ای برخوردم که عمق تاسف را می شد از تک تک کلمات حس کرد،خانمی 40 ساله نوشته بود:

زمستان را برگردانید،هنوز،همسفری را برای استقبال از بهار پیدا نکردم. وقتی در تنهایی خود سناریو زندگی گذشته ام را مرور می کنم،در تفکری عمیق فرومی روم و آهی می کشم،بعد از چند دقیقه به خودم می آیم و جوری وانمود می کنم که گویی هیچ اتفاقی نیافتاده ،تجربه تلخ سه ازدواج باعث شده بگویم ،ازدواج کار عاقلانه ای نیست.

در کلان شهرهایی مثل مسکو که مشکلات معیشتی و مسکن شدیدا" به چشم می خورد،معمولا" فرآیندهای ارتباطی دوسویه منفعت دار، بین زن و مرد ایجاد می شود،زنان بالای 35 سال که دیگر توجهی ازطرف مردان نمی بینند با حل کردن معضل مهم مسکن سعی درجلب توجه پسران جوانتر از خود را دارند،به عبارتی پناه دادن به جوانهایی که در شهر بزرگ مسکو به امید پیدا کردن کار و زندگی بهتر به این شهر آمده اند، چرا که زندگی در مسکو به عنوان یک شهر مهم دنیا آرزوی هر فرد روس و افتخارش به حساب می آید.از طرفی دختران جوان نیز که به همین نیت به مسکو آمده اند به دنبال مسن ترها می گردند تا شاید سرپناهی داشته باشند و امکانات رفاهی را برایشان فرآهم کند،پوشیدن لباسهای شیک، داشتن گوشی همراه مد روز،غذا خوردن در رستورانهای گران و داشتن تفریح از رویاهایی است که دختران جوان مسکو از آن بی بهره هستند که برای دستیابی به آرزوهای خود به هر قیمتی که بشود،دست از تلاش بر نمی دآرند .

محتوای قانون مدنی روسیه به برابری زن و مرد اشاره دارد، پس هر چیز سخت و دشوار نیز همانقدر که برگردن مردان است برگردن زنان روسی نیز بدون تعارف هست؛حال آنکه در ایران ،زنان حتی بنزین ماشین خود را نیز نمی زنند و کاری دشوار می پندارند و یا تعویض لاستیک پنچرشده ماشین خود را وظیفه زنانه ندانسته وبرگردن مردان می اندازند. در جاهایی دیگر که نفع به سود زنان باشد دم از برابری می زنند اما در جاهایی دیگر خیلی از کارها را مردان باید انجام دهند.

درفرهنگ کهن ایرانی،دختران تا زمان ازدواج از حمایت والدین،مادی و معنوی برخوردارند حتی بعد از ازدواج این پیوند عاطفی محکمتر می شود.درایران مردان به عنوان ستون خانواده ،و قطب مهم تامین امنیت واقتصاد خانواده هستند، حال با توجه به این وظیفه مهمی که بر دوش آنها گذاشته شده، به نوعی رهبران جامعه کوچکی به نام خانواده هستد که طبیعتا" براساس مسئولیت سنگینی که به عهده دارند باید برای اجرای آن قوانینی نیز نسب کنند.

با نگاهی ساده به جامعه سنتی ایران ،می بینیم ،اکثر مردان ایرانی به هدف ایجاد پشتوانه مالی ،معمولا" املاک و دارایی هایی که بدست آورده اند را به نام زنهای خود می کنند. با توجه به قانون تعدد زوجین برای مردان ، ازدواج مجدد از دیدگاه آقایان نیز مکروه دیده می شود و خوشایند نیست.

محمدرضا محسن پور

mmohsenpour@yahoo.com